چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با موضوع «حرف دلم :: برای محسنم» ثبت شده است

و باز هم اسفند از راه رسید ...خیلی ها در تب تاب شب عیدن ...

بلاخره سالی نو میشود جلو چشم دوست وفامیل زشته اگر خرید جدیدی برای خانه نکنیم ...

بلاخره تعطیلاتی گفتن زشته است اگر برنامه مسافرتی را ترتیب ندهیم!!

ولی من خیلی ها هم میشناسم که امسال داغدار مادری غم دیده اند...

اکثریت آنها هم عیدی سرتا سر ماتم را در پیش رو دارن ...عیدی دمادم باروضه ی مادر...

خیلی هاهم در تب تاب مهیا شدن برای رفتن به کربلای ایران هستن...

خیلی هام مثل خود من جامانده اند...

یادش به خیر پارسال همین موقع ها بود داشتم خودمو آماده میکردم برای این سفر...

چقدر خوشحال بودم ...

ولی این روزها همش جامیمونم از روضه ها...از همه چی...!!

اسم جنوب که میاد داغ دلم تازه میشه ...

ولی خودم میدونم خیلی جاها کم شهدا گذاشتم خیلی جاها دل آقاصاحب الزمان شکوندم ...

حقم نیست بیام ....

حاج محسن که دیگه هیچی ...خودت ببخشم ...!!

همش زحمتش دادم ...ولی حالا ها کارباهاش دارم حالاها باید دعام کنی حاج محسن عزیزم...

از همین جا از همه ی کسانی که امسال میرن به کربلای ایران التماس دعا دارم.

دل نوشت:

جامانده را به غیر فغان کار بار نیست ای دوست از تبار شهیدان بخوان مرا

 

"به اطلاع علاقمندان میرسانم که هئیت یادیاران در ایام نوروز اردوی سفر به جنوب رابرگزار میکند"

برای کسب اطلاعات بیشتر به وبلاگ هئیت یادیاران مراجعه کنید.

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

...من و حاج محسن...

***بیست  وهشتمین سالگرد بهترین دوست وهمراه زندگیم حاج محسن حاج رضایی***

 

دل نوشت:من به خـــط و خـــــبری از تـــــو قناعت کردم قاصـــدک ! کاش نگـــویی که خــــبر یادت نیست. . . .

  • کنیز حضرت مادر سلام الله
برسد به دست آقا محسن حاج رضایی!
نشانی: بهشت حوالی کوچه ی مادر...!!

بسم رب الشهدا

سلام علیکم بر طلبه ی بسیجی غیور برمحسن حاج رضایی عزیز.
این روزها حالم اصلا خوب نیست... خودت که بهتر میدونی...
حکمت مصادف شدنش  با آسمانی شدنت را نمیدانم شاید خودت بهتر بدانی...!!!
میدانم خود خواهی محض است اگر بگویم شما فقط شهید من هستی آن هم شما با این سیل مشتاقانت...
ولی شما شهید من هستی... شهید من دعاکن برام که تا آخرین نفسم شهیدم باقی بمونی...ان شالله!
امشب دلم ناخودآگاه رفته است کنار اروند ...نزدیکای کارخانه ی نمک...
میدانم مثل همین ساعتها نشسته ای زیر آتش گلوله دشمن برای خودت با خدای خودت درددل میکنی...
امشب که میروی...دل همه ی بچه ها برایت تنگ میشه...همه سراغت را میگیرن...دلشان تنگ میشود برای
نماز شب هایت..برای گریه های میان مناجات شعبانیه... برای الهی العفوهایت...
حق میدم به رفقایت که برای رفتنت این همه بی تاب باشن...من بااین همه بدی هایم بعدبیست واندی سال دلم میخواهد امشب جان بدهم...
ولی برو که موندن نداره اینجا...خوش به حالت...امشب داداش مهدی میاد سراغت...مادر میاد...
حاج محسن تورا خدا به مادربگو یه نگاهی هم به ماکنه... از طرف من بهش بگو... مادر یه عمر که گدای در خونه ی خودت بچه هاتم...این گدایی ازم نگیر... بگو حاجتم بده...به حق امام حسن که خیلی دوستش دارم...
حاج محسن امشب خیلی بی قرارتم وشدیدا دلم تنگه...نمیتونم بیشتر از این چیزی بگم...بماند بقیه حرفها برای فردا کنار مزارت...آن هم  حضوری!
کمی خصوصی تر :
حاج محسن !! یه بار دیگه به مادر جوونی که خودت بهش اقتدا کردی قسمت میدم...
اون هدیه ای که شب میلاد رسول اکرم وامام صادق به من دادی ... اون حال خوب دم اذون مغرب.. اون گریه ها... که شاهد بر همه ی ایناهم حاج عباس بود وهست... اگه بخوای ازم بگیری...به خود مادر قسم بهم بر میخوره ... دلم خیلی میشکنه...
والسلام        
کنیز حضرت مادر سلام الله
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

حـــــــــــــــــــاج محـــــــــســـــــن

دست دلـــ♥ـــ گرفتــه ام را بگیــــر و با خودت ببــــر...

ببــــر بـــه آسمـــان هوایــــی که هرگــــز نگیرد...

ببـــــــر بــه اجابت انبــــــــوه دعــــــا...

گــــله دارم ازت...

اما چی بگم که مردم بر من خورده نگیرن...

یک شهر در تب تاب مراسم سالگردت هستن..اما

من نشستم کنج اتاقم با این صفحه کیبرد هی مینویسم پاک میکنم حرف دل را...

چی بگم آخه...جوابم این نبود...!!

چقدر امتحان بشم...بزار یواش بگم خسته شدم دیگه...

دلم تنگه ...

تنگه روزایی شادی که فقط من بودم تو...

تنگه دوتایی زیارت مادر خوندنمون...

تنگه برا شمع روشن کردن...

برا نشستن کنار مزارت..

برا خاکی شدن چادرم از خاک گلزار...از خاک مزارت..

تنگه برای حرف یواشکی هامون...

تنگه برا...

میبنی چقدر دلتنگی...!!!

بعد این هم سال عاشقی...اولین بار که تنهام میزاری...

خودت اگه نمیخواستی من غلط میکردم هم چین کاری کنم؟؟!!

خودت منا آوردی تو این راه...کجایی پس؟؟!!

کجایی رفیق با معرفت من؟؟!!

بحث رفاقت مونم که مال امروز دیروز نیست مال خیلی ساله...

از همون موقع که مامانم دستمو میگرفت گم نشم تو گلزار...

اصلا اگه یذره هم آبرو دارم بخاطر خود خودته...

حالا میخوای تنهام بزاری؟؟

میخوای همه بهم بخندن بگن حاج محسنم تنهات گذاشت؟؟!!

همینجوریشم ملت منتظرن مسخره کنن..

خدا وکیلی سخته کلمه تنها را بیارم بعد هر بار که تایپش میکنم میگم نه بابا حاج محسن هست کمکم میکنه...تازه اول راهم...

ولی حاجی , رفیق با مرام من ,نزار همه ی دنیای بگن حاج محسن دستتو ول کرد...

نزار بگن تو که ندیدیش براچی سنگشو به سینه میزنی...!!

از این حرفا که زیاد شنیدم...میگن دیوونه ای که  مرید یه عکس یه سنگ قبر شدی؟...

خسته ام رفیق خیلی خسته ...

کمکم کن

تورا به پهلوی شکسته ی , مادر ...قسم میدم...

تورا به دوبرادر شهیدت قسم میدم...حرف حاج مهدی رو که زمین نمیزنی؟!...

تورا به دوستان خوابیده در گلزارت قسم میدم...

به اروند.. وشهدایی که هنوزم اروند هستن...قسم میدم..

گــــــــره از ایــــن کــــار مــــا بــــاز کــــن...

دل نوشت :

انی سلم لمن سالمکم...دارم سعی میکنم لااقل از بدهایی باشم که خوب ها را
دوست دارند...!

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

بسم الله...

نمیدانم از کی بود کجا بود؟

ولی من عاشق شدم...

عاشق همون کسی که عصرهای پنجشنبه سرش خیلی شلوغه..

حالا شاهد بر این احوال دل من هست...

شاهد این ذره ذره آب شدن من هست..

حاج محسن یه قلب مگه چقدر توان داره یهو دیدی وایستاد برای همیشه...

حاج محسن توکه خودت همه کاره بودی همه ی کاره هستی!

تو که خودت همه چیزا دیدی؟!!ندیدی؟؟

پس چــــــــــرا باهام اینجوری کردی؟؟؟

زمین خوردنم دیدن داشت؟؟

یه عمر که زمین خوردتم...یه عمر بیچاره اتم...پس چرا؟؟

حاج محسن دل شکوندن که تو مرامت نیست بخاطر همین هنوز امید دارم...

حاج محسن میبینی بغضای این دوروزه ی منا؟؟دیدی حال دیروزمو؟؟؟

آخ حاج محسن بی خبری داره بیچاره ام میکنه توکمکم کن یخورده حالم بهتر بشه...

دردم از اینه که تنهام کسی جز خودت از حال دلم خبر نداره...

خودت گفتی برو تو این مسیر کمکم میکنی.حالا بیخیالم شدی؟

آخه کی را دارم غیر از تو؟؟؟

میدونی حالم چجوریه؟؟؟؟

مثل یه بچه که تو شلوغی هیاهوی حرم امام رضا دست مامانشو ول میکنه گم میشه

ولی نگاش همش به گنبد طلاست با خودش میگه تو خونه ی امام مهربون کسی گم نمیشه

مامانش با همه ی دل نگرانیش میگه آقا بچه ام سپردم به تو خودت کمک کن...

حالم مثل اون بچه هست هیچی از آدمای اطرافشو نمیبنه...فقط هواسش به گنبد طلاست...

منم فقط هواسم به حاج محسن... فقط نگاهم امیدم به خود حاج محسن...

نگاه کن به چشم های بارونی من...کمکم کن...

والسلام.

برای کسی که خودش میداند کیست:یادم نمیرود که گفتی :{تو که هستی حس میکنم کل دنیا هم مخالفم باشن تو موافقم باشی کافی است} اگر دلت آنتن میدهد وصدایم را میشنوی
این روزها شدید موافق این حرفت هستم....

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

هنوزم....

به دعای زیر قبه ام ایمان دارم...

هنوزم پیرهن مشکی ارباب شال عزا برام از همه چیز مهم تره....

ارباب دعای زیرقبه ام را از خودت میخوام....

با همه ی روسیاهیم ولی ارباب من فقط تو این دنیا یه ارباب دارم...

اربابم فقط یه مادر داره...

آی ارباب خودت میدونی...خودت و مادرت..."حاج محسن و حاج عباس".....

یه وقتایی هست که فقط آدم نیاز داره به دعای دیگران....نه اینکه خدا صدات نشنوه ولی ...

خیلی لنگ یه دعایی...لنگ یه نگاه ... یه دعا یا یه نگاه از جنس نگاهایی با لبخند حاج محسن...

یه دعا از طرفای مجنون از طرف حاج عباس...میدونم گره فقط به دست خودشون باز میشه...

پس حاج محسن قسم به پهلوی شکسته مادرت....قسم به وای مادرم گفتنات...یه نگاه...بیا یبار دیگه بزرگتری کن برا من روسیاه...

حاج عباس قسم به مادری که میدونم تو مجنون زیاد میاد پیشت...قسم به اون چادر خاکیش....

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

در این غوغای شهر،وقتی دلت میگیرد...وقتی دلت سیر میشود..

از همه ی دنیا..وقتی تمام شهر غریبه میشوند و تو را نمی فهمند...

گریه هایت را نمی بینند...فریاد هایت را نمی شوند...

از گفتن،از رفتن،ازشهید و از شهادت...

وقتی دلت لک میزند برای روبه روی ضریح امام حسین علیه السلام

دلت لک میزند برای ایوان نجف،

برای کف العباس علیه السلام، قتلگاه و تل زینبیه...

لک میزند برای غروب شلمچه و طلائیه و فکه......

برای "جزیره ی مجنونی" که نرفتی ولی...

این زمان است که دلت دیوانه وار جایی میخواهد که بوی این ها را بدهد...تا آرامت کند...از هیاهوها و خستگی ها و دلتنگی ها... تنها جایی که می تواند تو را وصل کند،"شهگلزارــــــدا" شهرت است و درد و دل با شهید خودت...

آن جا آخر دنیــــــاست...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

قسمتی ازوصیت نامه شهیدآقا محسن حاج رضایی:

ای رب رئوف مهربان به عزتت قسم تورا دوست دارم تنها میخواهم باتو باشم میخواهم باتو باشم میخواهم عاشق تو باشم میخواهم درد دل این دردمند را بشنوی میخواهم غمهایم را به وصالت آرامش بخشی میخواهم دیدگانم را به تماشای جمالت روشن سازی تنها همین را میخواهم تا به من اجازه ملاقات دهی دیگر هیچ نمیخواهم.میخواهم تنها در آتش عشق تو بسوزم میخواهم تنها باتو بسازم من تنها تورا دوست دارم.

درجستجوی تو بیابانها راپشت سر نهادم شهرها را گذراندم خانه کاشانه ام را رها ساختم به سوی تو آمدم مرا بپذیر به این دل شکسته ام رحم کن خودم میفهمم که این حرفها برای من زیاد است اما چه کنم که آرزوی من چنین است مولایم میخواهم این روحم به سوی تو به بالا پرواز نمایدواین جسمم بارها بارها در راهت در کمینگه عشقت و از ایصال به وجودت ذره ذره شود تکه تکه گردم روست دارم آتش بگیرم بسوزم خاکستر شوم وبرای تو بمیرم وبر این طریق افتخار کنم...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله
از اشعار شهید آقا محسن حاج رضایی :

گر غریبی پرسد از حالم که ای " محسن " چه هست ؟ / فاش می سازم حقایق کین چنین راهی بِه است ! / "محسنِ" افسرده است این بنده ی بیچیز و کس / مفلش و غمدیده و افتاده اندر خار و خَس / روز خود را او به غفلت شب کند / بطن خود را او ز شهوت لب کند / جمله ی شب را به بستر از حبیب حود به دور / قلب او اینگونه بی عشقست و نور / ذکر و فکر او همه وهم و خیال / شد تلف عمرش به دنیا و ریال / هی همی با خود کند وعد و وعید / که بیاید روزگاری من شوم پاک و شهید. . .

نیستی آقا محسن بینی بعد رفتنت چی به سرمون اومده.نیستی ببینی خون دل خوردنمونا.اینجا دیگر کسی کاری با شهدا نداره.ماهم اگر بخوایم کمی با شهدا درد دل کنیم زیر باد تمسخر له میشویم.که شما را چه به شهدایی که اصلا ندیدین الان علم پیشرفت کرده باید برید سراغ فلان مد فلان بازیگر. مرا مسخره میکنن وقتی تصویر زمینه موبایلم عکس شماست. . .

آقامحسن! دلم گرفته از این مردمی که غرق دنیاهستن.ازاین ویترین های رنگارنگ.ازاین نگاه های سردوپرازتمسخر. دلم یک دل سیر روضه مسجد آقامیرزا حسین میخواهد.دلم گرفته آقا اگر نیایی کم کم خفه میشوم ازدست این  بغض های درگلو. دلم آتیش میگیرد وقتی مهمانی وارد اتاقم میشودبا گیجی اتاقم را برانداز میکند بعد هم با لبخندکج روی صورتش میگه:فکرنمیکنی اتاقت زیادی مردونه ودلگیر با این همه عکس شهید ومن هم باید با سکوت جوابش را بدم چرا که احترام مهمان واجب است. . .

شادی روح امام و شهدا صلوات

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

امشب خواب رابا چشمانت ازچشمانم ربودی وبه من اشک هدیه کردی.

چشمانی که بعداز۲۷سال هنوزم حرف دارد.بامنکه حرف دارد من حرف اورامیفهمم واوهم حرف مرا.اوحالادرشهرکوچک ما عاشق زیادداردباهمین چشمها همه راعاشق کرده.

به اندازه موهای سرم کوله بارگناهانم رابرداشتم وآمدم پیشت وتوآن هاراازمن گرفتی بازدوباره آمدم وتوبازدوباره بخشیدی...

هروقت که  اومدم پیشت غربت فاطمیه مرامیگیردفرقی نداره فاطمیه باشدیانباشدمزارت هم عین دل پاکت همیشه مادری هست بوی مادرمیدهد...

آقامحسن!امشب اگرسرسفره مادرنشسته ای مناجات میخوانی برایم سفارشی دعاکن.تومرا باهمه ی گناهانم دیده ای ولی مرا روسفیدکردی آبرویم راخریدی.

این رابدان همه ی دلخوشی من لبخندزیبای شماست وهمه ی زندگیم قاب عکست هست که مدتهاست دراتاقم وبه تازگی دروبلاگم جاخوش کرده است...

دل نوشت:خوشحالم که دوباره بایدلباس مشکی بپوشم دلم برایش تنگ شده هست دیگرچیزی نمانده است به یتیم شدنمان درکوفه... 

اللهم عجل لولیک الفرج

  • کنیز حضرت مادر سلام الله