چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۹۶ مطلب با موضوع «حرف دلم» ثبت شده است

زن مردانگیش که بالا میزند،دنیا زیر و رو میشود میان دستان ظریفش..
تهدید نکن آقای مرد !!
خاک زنِ مسلمان را ،شخم زدن کار تو نیست...
زنان این سرزمین بذر غیرت را در وجب به وجب آن کاشته اند...
زنان این سرزمین نان شبشان را لقمه رزمنده هاشان کردن ...
تهدید نکنید ...!!
بترسید از این خاک،بترسید از این دین ،بترسید از غیرت زنان های پشت خاکریز .... .

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

اکلیل‌ها و نگین‌ها پیش‌تر ها جایشان فقط پشت پلک‌ها و لباس‌های شب و جواهرات آویزان به گوش و گردن بود.

چشمک می‌زدند که :"نگاهم کن". آن‌ها که می‌خواستند بگویند "نگاهم نکن"‌ همه چیزهایی را که برق داشتند و چشمک می‌زدند می‌پوشاندند.
حتی برق نگاه ها ی شان را.

بلندترین صدای "نگاهم نکن" مال چادرها بود. آنها مشکی بودند. ساده و بلند.
همه برق‌ها و تمام قامت را می‌پوشاندند. تمام آن چیزی که حتی اندکی احتمال می‌رفت رد نگاه ناامنی را به دنبال خودش بکشد.... 🙁حالا فریاد "نگاهم نکن" چادرها دارد کم‌رنگ‌
می‌شود.

اکلیل‌ها و نگین‌ها از زور زیادی سرریز کرده‌اند. ریخته اند روی جوراب‌ها و آستین‌ها و روسری‌ها.
روی چادرهای رنگی و (چه کسی باورش می‌شد؟!) مشکی حتی.
قدیم‌ها یک چیزهایی با چادر "جور" نبود.
دیدن ناخن‌های لاک زده زن چادری،
مثل دیدن گوشت توی شله زرد بود. کسی باورش نمی‌شد چهره‌ای که چادر قابش گرفته، نقاشی شده‌باشد.

آن وقت‌ها چادری ها زور می‌زدند که چادری باشند.
زور می‌زدند که شیوه نگاه و راه رفتن‌شان با صدای چادرشان هماهنگ باشد.
اگر چادر می‌گفت "نگاهم نکن" نگاه و رفتار و کلام و قدم همه همراهی‌اش می‌کردند. .
حالا چادری‌ها زور می‌زنند شبیه چادری‌ها نباشند.
چادرها در کنار لاک و آرایش و بعضأ موهای به عمد بیرون آمده بلاتکلیف شده‌اند. دیگر خودشان هم نمی‌دانند حرف حساب‌شان چیست؟ 😐ما گیج شده ایم.
هم از نگاه های ناامن می ترسیم,
و هم از اینکه به چشم نیاییم.
هم از نگاه های خیره،حالمان بد می شود و هم از از اینکه امل مان بدانند.
می ترسیم اگر دیده نشویم, گم شویم.
محو و غایب شویم.
از گم شدن می ترسیم,
و لاجرم چگونه بودن مان را هم گم کرده ایم و تکلیفمان با خودمان و پوشش مان و نگاه های دور و برمان معلوم نیست. « مادرمان» می دانست قرار است شبانه تشییعش کنند, آنهم مخفیانه.
توی آن تاریکی شب غیراز خانواده اش و چندتا از اصحاب درجه یک رسول الله کسی قرار نبود دنبال جنازه راه برود.
اما ناراحت بود.همه اش می گفت: "وقتی از دنیا رفتم به رسم عرب جنازه ام را روی تخته حمل نکنید. حجم بدنم معلوم می شود." مادرمان تکلیفش با خودش و پوشش اش معلوم بود.
خوشا به حالش که می دانست کجا باید به چشم بیاید ؛
آن نگاه امنی را که ناظرش بود, گم نکرد
و لاجرم هیچوقت گم نشد.

میان اینهمه تلاش برای جلوه گری,
میان برق نگاه ها و نگین ها و اکلیل ها,
دغدغه های مادرمان دارد بین مان غایب می شود...
نگذاریم...
بیا من وتو نگذاریم

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

ما معذرت می خواهیم...

ما نسل به نسل و جد اندر جد که نصف اجدادمان در آن قحطی معروف انگلیسی از شدت گرسنگی مردند

و حتی ملخی هم برای خوردن پیدا نکردند تا بشویم عجم ملخ خور معذرت می خواهیم....

ما از طرف اجدادمان که بساط قلیان هایشان را جمع کردند و تاجر معروف بریتانیایی را به سمت ورشکستگی بردند معذرت می خواهیم...

ما بابت اعدام شیخ فضل الله و حتی اعدام نشدن مدرس و میرزا شیرازی و ملا علی کنی معذرت میخواهیم....

ما از طرف کیهان و وطن امروز بابت اسم رمز کودتا که صبح 28مرداد32 از بی بی سی پخش شد معذرت میخواهیم...

ما بابت تقسیم سیستان و تاسیس پاکستان و جدایی بحرین معذرت میخواهیم...

ما بابت تحریم هایی که بیمارانمان را لنگ یک بسته قرص وسط راهروهای بیمارستان نگهداشت معذرت میخواهیم...

ما از طرف آنها که امروز باتوم خوردند و دانشجویانی که وسط مرگ بر انگلیس گفتن دستگیر شدند شما را به همان دو ایرانی که موقع حمله به سفارت ایران در بریتانیا کشته شدند قسم میدهیم که ما را ببخشید...

ما تا عقربه تاریخ می چرخد و ثانیه شماری حرکت میکند معذرت میخواهیم...

ما به نمایندگی از همه بردگان و سیاه پوستانی که زیر شلاق های استعمار کمتر کار کردند و پیشرفتتان را ثانیه ای عقب انداختند معذرت میخواهیم...

ما بابت احمد متوسلیان که گفته بود تا زدن پرچم لا اله الا الله بر افق جهان حق استراحت ندارید و بابت خمینی که گفته بود تا کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم معذرت میخواهیم...

ما از طرف فلان نیروی امنیتی بابت پسرفتمان که 62 سال قبل پیش پای نخست وزیر آمریکا سه دانشجو دانشگاه تهران را به گلوله بستند و حالا پیش پای نخست وزیر شما سه دانشجو پلی تکنیک را به باتوم بستند و دستگیر کردند معذرت میخواهیم...

سفیر بریتانیا...حالا آفتاب برای شما در جمهوری اسلامی هم غروب نمی کند...بابت تاخیر در طلوع آفتابتان معذرت میخواهیم...!

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

تو اشتباه نکرده بودی... اگر آقا را "بابا" خطاب کردی ؛ 

اگر دلت خواست همه ی بادام زمینی هایت را در 

مشت ایشان جا کنی! 

اگر به مادر تشر میزدی که "خامنه ای دات آی آر " نه!!! "حضرت آقا دات آی آر" !!! 

نه... تو اشتباه نکرده بودی و اینها را نمیتوان پای شیطنت های کودکانه ات گذاشت... 

تو اشتباه نکرده بودی .. اتفاقا خوب حواست بود !

و چقدر خوب گفتی: " خوب بابای همه است دیگه" 

حضرت آقا هم اشتباه نمیکنند! 

اتفاقا خوب حواسشان هست به الفاظی که ادا میکنند ، به القابی که میدهند 

وقتی تو را "پری" خطاب کردند ، 

میدانستند که روزی مثل حالا ، قرص ماه صورت تو داخل چادر این چنین دلربایی میکند...

 

سالروز آسمانی شدن پدرت مبارک ؛ عروسک شیرین زبان ؛ پری کوچک حضرت آقا 

شعرنوشت: 

پری تو را چه بنامم؟همین پری خوب است؟

و یا برای تو تشبیه بهتری خوب است؟

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

بیست ویکم تیر در تقویم های ما به اسم روز حجاب وعفاف ثبت شده.

نمیخوام مثل هزارتا بحث تکراری دیگه بیام بگم وای خدا وضع حجاب بد ، دیگه خسته شدیم ازاین بی بندباری ها و...چون هرچی گفتیم فایده ای نداشته. پس رو صحبتم با خانم های چادری...بی تعارف بگیم ،امربه معروف و تذکر لسانی که نمیکنیم انصافا بیایید عملی یه جوری رفتارمون باشه که اگه چهارتا خانم بد حجاب ،بی حجابم دور برمون بود بدتر دل زده نشن از حجاب،دین،اسلام.

خانم چادری عزیز!! من تو وقتی چادر داریم مسئولیم ولی کسی هم نگفته بهمون که دیگه از ما بهتر نیست تو این دنیا،اون خانمی که موهاش بیرون یا بدحجاب شاید فطرت خوبی داشته باشه ،شاید اخلاقش خیلی بهتر از من وتو چادری باشه. میتونیم باهاش دوست بشیم ،شیرینی چادرا کم کم با رفاقت با مهربونی بهش هدیه بدیم.

خیلی ازاین دخترایی که بیرون میبینیم که بد حجابن از روی لجبازی،از روی چشم روهم چشمی. باورکنید با اخلاق خوب با مهربونی میتونیم دعوتشون کنیم به داشتن حجاب برتر.

حرف زیاده ولی میدونم که وقتتون را میگیرم.

پی نوشت :منظور از خانم های چادری ،هر خانم چادری نیست!!!

خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

دلم از همه که میگیرد

"مُجیر" را باز می کنم

"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"

کم کم،

 معصیت هایم از ذهنم عبور می کند

اشک،اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم، 

وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم، 

شروع می کنم:

استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟ 

تو نگاهم کردی،

 گناه کردم 

گفتی توبه کن، 

نکردم

گفته بودی

"شما را نیافریدم مگر برای عبادت"، اما من........

اما تو باز هم روزی ام را نبریدی 

خندیدم و شکر نگفتم 

سالم بودم و سجده نکردم 

اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم

باز نگاهم کردی و خندیدی

ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"

ای مولای من

معصیت هایم بسیار است. 

اما تو آن بخشنده ی مهربانی! 

یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ

 یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ

جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟

 من که جز تو کسی را ندارم! 

اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...

ندا آمد بر در خانه ام بیا؛

آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...

وقتی بر در خانه اش رسیدم...

هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!

هر چه بود باز بود...

گفتم :

خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟

ندا آمد : این را گفتم که بیایی..

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را؛

به روی تو نبسته بودم ... !

کوله بارم بر زمین افتاد و؛

پیشانیم بر خاک ...

"مهربان خدایم دوستت دارم"

دل نوشت :

 خــــــــــــــــــدا

ممنونتم عجب رمضان شیرینی بهم هدیه کردی

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 از "باغ پسته" گرچه نصیبی نبرده ایم
از "سبز" تا "بنفش"، فقط حرص خورده ایم


کمتر شده است حوصله هاتان، مجال تان
بدجور سرد و گرم شده "اعتدال" تان


"تدبیر" اثر نکرد و فریاد می کشید
سیگارهای "دوم خرداد" می کشید


بازی برد-برد شما را کسی نبرد
یعنی شبیه ما، احدی از خودی نخورد


ما روی شاخه ی خودمان هم تکیده ایم
سرهنگ های تازه به دوران رسیده ایم


سرهای انقلابی ما، روی دارها
لبخند می زنند سیاست مدارها


برعکس خندهاش که اصلا "ظریف" نیست
با ما کسی حریف نبود و حریف نیست


نه، اسم روزنامه ی ما حزب باد نیست
دیگر به "آرمان" شما "اعتماد" نیست


آمار می دهند به ما مختصات ها
که رو به راه تر بشود "ارتباط" ها


ما "بی سواد"، ما به "جهنم" ، نه به درک
ما مانده ایم و فحش شما، بی ثبات ها


با "ابن سعدها" به توافق نمی رسیم
جز اینکه بسته تر بشود این "فرات" ها


از منطق "چماق و هویج" جناب تان
تا رویکرد قمه به دستی لات ها


با "کدخدا" قدم زدنت را شنیده ایم
ای کاش مستقیم شوند این "صراط" ها


"من انقلابی ام" که سرم درد می کند
با احترام به همه ی "دیپلمات ها"



شعر خوانی مرتضی عابدپور لنگرودی در تجمع دانشجویی من انقلابی ام

خون دل نوشت :

خون دل میخوریم این روز ها

 از یه طرف برای مردم بی گناه یمن

 از یه طرف برای تدبیر و اعتدال ومذاکرات آقایان......

 آقا یابن الحسن بیا  بسه دوری آقا بسه ....

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

آرام نشسته اید کنار تخت همینطور مات مبهوط مانده اید ...

چند روز دست پنجه  نرم کردن با درد پهلو تمام شد وحالا ..

محبوبت آرام بر تخت خوابیده ...

آنقدر همه چیز سریع رخ می دهد که نشد حتی یک وداع کامل باهم داشته باشید

دیگر وعده دیدار شد بر آستانه در بهشت !!

همان جایی که اون اولین قدم را بر آن میگذارد ...

بدن نباید بیشتر از این روی زمین بماند

زمین دارد  با زبان بی زبانی به شما میفهماند که کمرش زیربار این پیکر آسمانی خم میشود!!

پیشنهاد داده که پیکر را در آسمان دفن کنید ...!!

میگویند زمین تاب نگه داشتن این تکه از بهشت را ندارد!!

اما چه باید کرد که تو ماموری تا این نور را در دل زمین به خاک بسپاری ...!!

 در گیر دار درد و دل غسل کفن هستی که ناگهان در باز می شود و حسن و حسین وارد میشوند!!

خودشان را می اندازند در بغل جسم بی جان مادر !!

دیگر نمیشود کاری کرد ...حسن را هم که جدا کنی ...!!
جدا کردن حسین به این راحتی ها امکان پذیر نیست ...!!

صدای هق هق گریه شان تا آسمان هفتم رفته !!

آسمان پاک بهم ریخته است ...

فرشته ای مامور می شود سراسیمه خود را به زمین برساند..

وشما را در جریان وضعیت آن بالا قرار دهد...

الان است که این گریه ها آسمان و زمین را مصداق بارز کفن فیکن کند ....

کاری از دست شما بر نمی آید این گریه ها را فقط مادر جواب گوست ...!!

پیش خودت می گویی ای کاش بودی تا حداقل بی تابی بچه ها آرام شود ...

بعد از شما من با بی تابی های شبانه چه کنم ؟؟

تشنگی نیمه شب حسین

بغض های غریبی حسن

درد دل های زینب ...

وقتش نبود انقدر زود بروید ...

ناگهان دو دست از کفن بر می آید و حسن حسین را در آغوش میگیرد !!

بچه ها اندکی آرام میشوند و میتوانید بعد از مدتی جدایشان کنید !!

شهادت بی بی حرم حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها

بر محضر حضرت صاحب الزمان (عج)

و همه شیعیان تسلیت باد

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

قصه وکالت را زیاد شنیده ام !

اما قصه وکیلی چون تو را نه ...

تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است ...

پرونده ای که تو وکیل باشی قصه اش ستودنی است ... 

وکیل که توباشی یک قدم با من است ده قدم باتو ... 

در قصه وکالت تو به ازای دادخواهیت عشق و محبت است که هزینه می شود ... 

از لحظه سپردن حالم به تو آرامش مهمان خانه زندگی ام شد ...

 از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی و تنها پناهم ...

کتاب زندگی ام روی میزِ تو و تو آگاه از تمام خطوطش ، کلماتش ...

من یقین دارم که تو همه جا با منی و عاشقانه حقم را می ستانی ...

 و تو در این عشق بازی ، پرده ازرازی بزرگ برداشتی ، رازی که اسمش رامی دانستم اما رسمش را ...

رازی به اسم "توکل" ... 

"توکل" قصه ای است که از روز ازل بر ایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی درتمام لحظات روشنایی دستانت دردست من است ...

نگران نباش و به من اعتماد کن ...

"توکل"،" توکل" ...

اما من نفهمیده بودم راز این قصه را ...

روزها و شبها بر من گذشت تا که شیرینی اش را به من چشاندی ...

قصه ای که در آن خدا وکیل من است ...

و فهمیدم :

"حسبناالله و نعم الوکیل"

دل نوشت:

ساده بگویم ، داغت کمــــــر میشکند مــــــادر

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

سلام مــــآدر

دوباره بوی فاطمیــــه ات پیچیده در شهر دیارم ...

دوباره میایم به روضه ات سر به زیر و با چشم گریان ...

دوباره میایم و آرام آرام زیر چادرم امانتی که

خودت بهم دادی گریه میکنم برای درد هایت

نگاهم کن مادر من همان کنیز درد به در توام ...

همانکه همیشه تو را قسم میدهد به شهدایتان

به آن فرزندان خوبت

.......

امسال فاطمیه با همه ی فاطمیه ها فرق میکند

چون

مهمان شهدام ...

شهدا دعوتم کردن ...

شهدا صدام کردن ...

شهدا نگاهم کردن ...

خیلی خیلی ممنونم از شهدا ...

دل نوشت :

ایام شهادت مادر سلام الله یه نفر اومد ومحبت کرد

و یه تلنگر حسابی بهم زد

نظرات پست قبل حاوی تلنگر اون فرد بزرگواری هست که باعث شد

بیشتر به خودم و کارام فکر کنم...!!

من سر تا پا گناهم من خاک کف پای نوکران کنیزان مادرم

من هیچی ادعایی ندارم ...

اگر پستی میزارم اینجا اینستا گرام یا گروه های دیگه

خدا خودش شاهد وگواه بر دل من هست...

و من عاجزانه از خدا تقاضا دارم ذره ای از من غافل نشه ...!!

که بیچاره میشم ...

....................................................

التماس دعا

حلالم کنید

  • کنیز حضرت مادر سلام الله