چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۰ مطلب با موضوع «حرف دلم :: برای محسنم» ثبت شده است

وآمد دوباره روز شهادت تو

تا من  و تو روضه ی مادر گوش بدهیم

پا به پای هم

باز صدا بزنی وای مادرم ومن اشک بریزم آرام آهسته

به عکست خیره شوم

وقصه هرساله را تکرار کنم...

بخوانیم باهم روضه پهلو و بازو را ...

"یکی بیاد تو کوچه هابه مادرم کمک کنه..."

از بوی مادری تو مستم

من عاشقم خیلی وقته دل باخته ی توام

کودکی نوجوانی جوانی پر از عطر حضور توست

میدانم امشب به نماز صبح نرسیده می  روی پیش مادر وتنهاییم میگذاری

بک شبه همه ی قرآن را برایت میخوانم تابیایی دستی بر این دل خاک گرفته بکشی

نگاه کن تمام شهدای گلزار امشب داغدار تو هستن

همه جا بوی فاطمیه پیچیده

می روی مثل مادر که رفت

من ماندم داغ رفتنت

من ماندم لبخندت که شده همه زندگیم

آرزوی هرساله ام را تکرار میکنم

من هم ببر بزار شهید بشم

شهید مادر درست عین خودت

29 سال میگذرد از آسمانی شدنت...تنهاترین رفیق من...

السلام علیک یا اصحاب الحسین علیه السلام

السلام علیک  یا اولیا الله

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

را که سپردی دستش
دیگر نگران هیچی نباش
خودش راه و رسم

را به تو می اموزد

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

اینجا در شهر من وقتی میگن محسن حاج رضایی یعنی صددرصد حاجت روایی ...

این را از پنج شنبه های شلوغ بر سر مزارش میشود فهمید ...از سنگ قبر همیشه شسته اش ..

از اشک چشم همه ی کسایی که که بر سر مزارش می روند ... زیاد راه دور نریم از دل پر گناه من میشودفهمید ...

دستم گرفت آورد توی یه مسیر سخت ...لحظه به لحظه با من بود تا همین امشب ...

از همین ثانیه به بعد هم خواهد بود تا آخر عمر...

تو این راه سخت بعضی روزهاش خوردم زمین خیلی محکم اشکم در اومد

گله کردم بهش ...فقط بهم لبخند زد دستم گرفت ...

و روز از نو روزی از نو دوباره باهم شروع کردیم ...

بعضی روزها خسته شدم بازم بهم لبخند زد دعوتم کرد پیش خودش

رفتم رو به روش وایسادم اشک چشمام نمیزاشت درست عکسش ببینم

ولی حرفای دلم گفتم بهش حال دلم خوب کرد ...وبازم دستم گرفت ...

ای شهیدم

تو اگه نمیخواستی اینجایی که الان هستم هیچ وقت نبودم ...

تو خواستی  باشم ... تو کمکم کردی ...

تو از فردا بازم کمکم کن ...

شاید الان از یه پیچ سخت تو این مسیر گذشتم

حال دلم از فردا که تغییر میکنه .ولی تو حالم خوب تر کن ...مثل همیشه ...

 خودت خوب میدونی که همه ی دار  ندار من تویی .. بیا آبرویم را نبر دل پر گناهم را تنها نزار!!

باکی نیست حتی اگر کسی تمسخرم کند

وقتی درحال حرف زدن باعکس تو هستم...

وقتی چهار زانو رو بروی سنگ قبرت میشینم و به شمعی که برایت روشن کرده ام نگاه میکنم ...

دل خوشیم همینا هست ... همین چادر مشکی پر از خاکم وقتی از کنارت بلند میشوم ...جتی دلم نمیاد خاکش را بتکانم ...

تا آخر دنیا برایم باش ...دلخوشی ام نگیر ...

یا اباصالح المهدی ( عج ) . . . ما قرص نان ز گندم شهر تو میخوریم! چرخد ز آسیاب شما روزگار ما...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله
برای کسی مینویسم...
که عزیز منه ...
من هرروز با او صحبت میکنم
باهمان عکسی که لبخندی مهربان دارد ....
همان که وقت و بی وقت نگاهش میکنم...همان که جزئی از زندگی ام است...
هر روز و هرشبم با لبخندش شروع وتمام میشود...
همان که هر صبح یادش میکنم..وسلامش میکنم
اگر از حال من جویا شوی... حالم خوب است...
اصلا مگر میشود بد بود با داشتن تو ...
مگر میشود نگاهت کرد وآرامش نداشت ...
خوشبختی از این بالاتر که شهیدم تو هستی آرامشم خود خودتی...
زندگی میکنم با عنایتت با نگاهت با این دستی که همیشه تو دست تو
وهمین باعث میشه چادرم محکم تر بگیرم ..
دنیای بی معرفتی حاج محسن دستم ول نکن ...
ولم کنی رفتم ...غرق شدم ...
دعام کن که سخت محتاج دلم به دعاهات...
دعام کن اگه دعات نباشه نمیتونم زندگی کنم ...
عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند، فکر عود و چای و اسپند و گلاب افتاده اند، این فراخوان محرم مرزها را هم شکست، ارمنی ها هم به فکر مشک و آب افتاده اند. فردا چله شروع میشه...چهل شب زیارتـــــ عاشورا میخوانیــــم...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 
من به تمام غروب هایی فکر می کنم که در شب شهادتت بر خاکت پا گذاشتم
بر خاکی که لحظه ای بوییدنش حسرت ثانیه هایم شده
من می سوزم...
و به قول خودت سوختن هم قشنگ است
من در تب تو می سوزم
در تب جاماندن می سوزم
من از غروب های این شهر خسته ام
از آدم های بی محبت و سرد این شهر خسته ام
از غبار این شهر نفسم می گیرد
من فقط ذره ای هوا می خواستم...
ذره ای هوا در خاک تو...
دراین شهر دیگر بوی شهدا نمیاید
غریبیم حاج محسن بدجور غریب ...
کاش توو رفقات یه فکری به حالمون میکردین
کــــــاش ...
پنجشنبه به پنجشنبه باکلی بغض میام پیشت
میگم به دادم برس ...
ولی باز شنبه میشه من میمونم مردم این شهر...گناهامون ...
میسوزم حاج محسن منا ببر
یه جایی که نبینم این دخترکان بی حیا چه برسر این شهر آوردن ...
نبینم که چگونه رو خون شما وایسادن ...
.
.
.
                         خون دل نوشت:                                   
 خیلی خوب شد ما معنای بزدل و شجاع رو توسط روحانی فهمیدیم!
الحمدلله فهمدیدیم شجاع کسی است که میگوید آمریکا با یک بمب سیستم دفاعی مارو ازبین میبره و باید برای این شجاع تور نظامی گذاشت.
فهمیدیم شجاع کسی است که از اون موقعی که اومده آمریکا و اوباما و ... مارو تهدید و تحقیر میکنن ولی صداش در نمیاد.
فهمیدیم شجاع کسی است که شرمن ایرانیارو فریبکار و... مینامه ولی صداش در نمیاد.
فهمیدیم شجاع کسی است که در یک مذاکره شجاعانه در ژنو، فردو و نطنز رو نیمه تعطیل بلکه تعطیل کرد و شجاعانه امتیاز های فراوان رو به طرف های غربی داد.
فهمیدیم شجاع کسی است که از روی شجاعتش در روز قدس نیامد سخنرانی کند تا مبادا مذاکراتش بهم بریزد...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 

برای شهیدم :

سکوت قلبم این بار تو را بهانه کرده

تو صدای تنهایی من باش

 بین این همه آدم که مرا ازخود نمی دانند

تو فقط ازآن من باش ...که فقط همین مرا بس است ...

 

دل نوشت :

رسیده دوباره پنج شنبه ...

من...

محسن..

گلزار شهدا ...

التماس دعا

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

خدایا خدایا باز دوباره رسیده ماه قشنگ شعبان

خدایا منکه یه عمر هرکاری میکنم میشه گناه میشه بدی ...یه عمر هرکجا نفسم گفت دنبالش راه افتادم

خدایا یه عمر دارم دل امام زمانم میکشنم ...هرهفته آقا پرونده پراز خطاهامو نگاه میکنه گریه اش میگیره  ...

خدایا  اگه ماه شعبان تموم بشه منا نبخشی چجوری مهمونت بشم تو رمضان ...با چه رویی بیام در خونت ...؟؟

خدایا به حق مولود های این ماهت ببخش منا...خدایا غلط کردم!!بزار پا حساب جوونی ...

به آقا بگو جوون ولی یه عمر هر وقت خواست اسم زهرا رابیاره میگه:"مـــــــادر"به حق حضرت زهرا ببخشش!!

خدایــــــــــــــا اصلا خودت بگو ....دلت میاد این ماه بیاد بنده هات نبخشی ...؟؟

امروز که میلاد اربابم میخوام یه چیزی ازش عیدی بگیرم ...فقط همین یه چیز...

ارباب با همه ی بدیم ولی بزار یه بار دیگه محرمت ببینم یبار دیگه برات گریه کنم ...!!

آی ارباب خوب میدونی که اصلا زندگی میکنیم به عشق روضه ات ...پس عیدی امروزم همین باشه ...

دستم کوتاه نکن از این روضه ها

بزار تا این نفس ازسینه ام میاد بیرون هیچ اسمی جز "حسیـــــن" رو لبام نباشه ...!!

اما با علمدار خیلی کار دارم ...خیلی قولا بهم داده ...خیلی حرفا بهش زدم ...!!

عیدی خیلی چیزا ازش میخوام ...!!

علمدار یادته چه روزای سختی داشتم ؟یادته قسمت دادم ؟یادته چقدر ...

علمدار دلم نشکن ...!!آقاقسمت بدم به اشکای سه ساله ...اونجایی که با آستینش رو میگرفت از کوفیا!!

بعضی وقت ها میشینیم فکرمیکنم ...

خوب که فکر میکنم ...میبینم چه ربط قشنگی دارن

 اون تکه سنگ که بهم هدیه داده شد ...با حاج عباس...با اسم حاج عباس...بامجنون ...

همه چیز دست خودته علمدار ..دست خود خودت ای سردار بی دست حسین ...

خدایا نگو نمیبخشم ...ببخش به حق اون اشکای حاج محسن موقع خوندن مناجات شعبانیه ...

این ماه ماه من ...محسن ....مناجات شعبانیه هست ...پس خداجونالهی العفو

 

***میلاد فرخنده امام حسین علیه السلام و بردار بزرگوارشون آقا ابوالفضل عباس و فرزند عزیزشان آقا زین العابدین تبریک و تهنیت باد ***

 

دل نوشت:حــُر که باشی آقا آخَرِ دَست می خَرَدَت ... حَتی اَگرَ قَلبِ زِینَــبَش را شِکَستِه باشِی .. !

  • کنیز حضرت مادر سلام الله
دیرور بلاخره بعد از هشت روز جدایی رسیدن به عشقم خیلی حالمو خوب کرد ...خیلی ..
حاج محسن دلم تنگ شده بود براخاکای رو مزارت ...برا دوباره شستن مزارت ...
 دست کشیدن رو مزارت ...روی تک تک کلماتش ..بسیجی ...طلبه...شهید ...محسن ...حاج رضایی...شهادت...والفجر 8...
دلم تنگ شده بود برای خودت ...خود خودت ...
برای خریدن اشکاهایم ...برای لبخند بی نهایتت ...
رفیق تو ببخش منا ..روزگار وقتی ناجور فشار میاره...وقتی سخت میگیره بهت ...
واسه امثال منی که ایمان نداریم جنبه نداریم سخت میگذره...
سخت گذشته این یک هفته ...وگرنه من کجا قهر کجا ...
میدونم اشتباه از خودمون بود ...میدونم بازم شما بزرگی کردی ...
یادته میگفتم زندگی بدون حاج محسن یعنی مرگ ...؟؟
این هشت روز جدایی به من ثابت کردکه همه ی زندگی منی ...
که همه ی دلخوشی منی ...
من زنده ام به خاطر اون سلام هایی که اول صبح بهت میدم ...
بخاطر درد ودل باتو ...
وگرنه زندگی در این شهر خیلی سخته ...اگه تو را نداشته باشم میمیرم ...
حاج محسن بدی های منا ببخش دعاهات در حقم قطع نکنه ...
کمکم کن ...
گره این قسمت از زندگیم به دست خودت باز میشه...پس منتظرم که دستمونا بگیری ...
 
دل نوشت:
خــــــواهرم
به چادر بی تفکرت ناز نکن اینها که امروز برهنه اند روزی چادر به سر بودند
 به ایمانی بناز که تا لحظه مرگ بر سرت باشد و برای داشتنش دو دل نباشی... 
 
خون دل نوشت:
خدایا! چراغ انهایی را که به دشمنان این ملت چراغ سبز نشان می دهند خاموش کن... 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله
آن روزهــــــا همــــان حوالی سنگر، با دل پاکشان که دعـــــا می کردند، به سرعت می رفت بالا!!!!
 
این روزهـــــا..... اوضاع دل هــــایمان را نمی دانم(!)
 
امــــا این را می دانم اگر آنهــــا واسطه باشند، دعاهایمـــــان با همـــــان سرعت قدیمی 
 
می رود بالا.... تا خودِ خــــــــــــدا...
 
 
 
 
 
دل نوشت:
حاج محسن... دعامون کن همین ...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

آخرین نوشته سال 92 مرور خاطرات شخصی خودمه دوست نداشتین نخونین وقتتونا نمیگیرم.

سال 92 داره ساعتای آخرشو طی میکنه...

تو سالی که گذشت...

نمیدونم چند بار دل امام زمان خون کردم !!!

آقاببخش منا به خدا اگه اون دعاهای تو قنوت شما نباشه ...بیچاره ام...بازم دعام کن ...

توسالی که گذشت برای اولین بار مرگ یکی از عزیزانم را تجربه کردم یه تجربه ی تلخ وسخت ...

رفتن پدربزرگ عزیزم خیلی سخت بود...از بدترین اتفاقات سال 92 برام بود.

تو سال 92 لحظه های شیرین و به یادماندنی زیادی داشتم...زمستانی بسیار زیبا...واندکی تلخ(شاید لازم بوده)...

تو سال 92 هدیه ای داشتم خیلی دوست داشتنی و بی نظیر از طرف حاج محسن ...

یه هدیه ای که منا هزار برابر عاشق خودش کرد ..!!!

یه اتفاق برام افتاد که شدم مرید حاج عباس ...و مجنون ...

سال 92 گلزارهایی رفتم از جنس بهشت ...!! آسمونی بود وهست ...شک ندارم!!

سال 92 بغض زیاد کردم ...

مثلا لحظه ای که وزیرکشور سابق نتیجه انتخابات را اعلام کرد...یا...لحظه رسیدن بهروز صبوری به مادرش...

یا روز تعلیق غنی سازی...

سال92 مرگـــــ برآمریــــکایی گفتم همچون حامد زمانی پرکار وانقلابی...

"چ "حاتمی کیا و نطق های بعدش هم که محشر بود ...نرفتنش هم به اختتامیه جشنواره فجر خیلی به جا بود...

راستی سبد کالا هم گرفتیم...!!!

اشتون هم که آمد میدان امام...البته اینارا فقط ما دیدیم!!!جاهایی رفت که خانم افخم هم ازش خبر نداشت چه برسد به ما !!!

حضرت آقا هم که تا دلتان بخواهد خون دل خوردن ...

و....

سال 92 برای من سالی سرنوشت ساز بود...خیلی نیاز به دعا دارم...دعا کنید برام...

آخرین دل نوشت سال92 برای دل خودم که گناهام نزاشت مسافر جنوب بشم:

فــکــه ...
حــق میدهــم به آنــها که" تــو را قتلــــگاه "میخوانند ...
حــق دارنــد ...

چه کـــم داری از کربـــلا ... ؟
رمـــل ... آفتاب سوزان ... عطــــش ... شــــهادت ...

 از همین جا از کسایی که قدم رنجه میفرمایند و سر میزنن به وبلاگم چه بزرگوارانی که منا میشناسن ...چه عزیزانی که بنده حقیر نمیشناسن...

اگر حرفی زده شد که باعث آزار شما شده من سرپا تقصیر را به بزرگی خودتون ببخشید...

انشالله سالی فاطمی و پر از خیروبرکت داشته باشید.

یازهرا سلام الله

 

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله