چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

من یک دختر چادریم ...

شاد و پر نشاط ، سر زنده و پرکار !

قرآن و نهج البلاغه اگر می خوانم، حافظ و سعدی هم می خوانم ...

عاشق پهلوانی های حضرت حیدر (علیه السلام) اگر هستم، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم ..

پای سجاده ام گریه اگر می کنم، خنده هایم هم تماشایی است !

من یک عالمه دوست و رفیق دارم ..

تابستان ها اگر اردوی جهادی می روم، اردوی تفریحی ام نیز هر هفته به پاست ..

ما با هم اگر دعای کمیل می رویم، پارک رفتنمان هم سرجایش هست ..

مسجد اگر پاتوق ماست، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست !

برای نماز صبح قرار مسجد اگر می گذاریم، هنوز خورشید نزده از مسجد تا پارک قدم می زنیم ..

دعای عهدمان را اگر می خوانیم، همانجا سفره صفا باز می کنیم و با خنده و شادی صبحانه مان می شود پارک با طعم خدا !

ما اگر چادر سر می کنیم، نقاش هم هستیم، خطمان هم خوب است، قلم هم می زنیم، تئاتر هم می رویم، سینما هم اگر فیلم خوب داشت!

کوه هم می رویم، عکس های یادگاری، فیلم های پر از خنده و شادی ..

کی گفته ما چادری ها ...

من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم !

دنیای من و این رفیقان باخدایم، همین هایی که هر سال با هم اعتکاف می رویم، همین ها که با هم اردو هم می رویم ..

دنیای ما را ندیده کسی که به دعای کمیل رفتن ما خندیده !

کی گفته ما چادری ها ...

من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم !

خوشبخت ندیده، هر کس ما را ندیده ..


 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

آقاجان
با یاد تو نشسته ام، در راهی که عبور کنی، می‌خواهم در آخرین غروب زندگی برجای پای تو نماز بگذارم؛
ای غریبه همیشه آشنای من، مهدی جان! بازگرد دیگر جانی نمانده است.
جوانیمان رفت و نیامدی... الوعده الوفا...



ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ
ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ

ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ
ﻣﯽ ﮔﺰﺍﺭﺩ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﺶ
 
ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﺭﻧﮓ ﺍﻭ ﺭﻧﮓ ﺍﻟﻬﻲ
ﻣﻲ ﺯﺩﺍﻳﺪ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺗﺒﺎﻫﻲ

ﻛﻴﺴﺖ ﺍﻭ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﻱ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭﺍﺭﺙ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻣﻮﻻ‌ﻳﻢ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ

ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﯿﻎ ﺳﺮﺥ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺑﺮ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ

ﺗﺎ ﺑﮕﻴﺮﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻱ ﺑﻲ ﺷﻤﺎﺭ
ﻻ‌ ﻓﺘﻲ ﺍﻻ‌ ﻋﻠﻲ ﻻ‌ ﺳﻴﻒ ﺍﻻ‌ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ


*اللهم عجل لولیک الفرج وعافیة و النصر*

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

راه عشق است و خطر، مردِ سفر می خواهد
بُرد با ماست ولی سود و ضرر می خواهد

 

عرصه ای نیست ولی جنگِ دفاعی  دگر است
همسفر! اسلحه بردار که وقت خطر است

 

وقتِ «هَل یَنصُرُنی» آمده  روزِ یاریست
اشکِ غم از قدحِ خونِ شهیدان جاریست

 

یادمان رفته مگر  نوپسران ، مرد شدند ؟!
نو نهالانِ گلستانِ وطن  زرد شدند؟!

 

یادمان رفته مگر یادِ امام و شهدا؟!
که نوشتیم: «دگر جنگ تمام...»  و شهدا،

 

همه بر جمله ی ما سخت تاسّف خوردند
مادرانی که ز دوریِ پسرها مردند

 

جنگ، آغاز شده ما همه تنها هستیم
و در اندیشه ی آسایشِ فردا هستیم

 

خطِ اول شده سرخیِ لبِ دلبرها
وای بر غیرت ِما!، وای بر این مادرها!
 
آتش فتنه ی دشمن،  شده سیگارِ خطر
زندگیمان شده یک آینه ی خاک به سر

 

لحظه ای نیست که با یاد شهیدان باشیم
یادمان رفته که آماده ی میدان باشیم

 

باز هم قافله ی کشفِ حجاب آمده است
دشمن باخته با طرح ِنقاب آمده است

 

خواب دیدم که شهیدان ، همه برخاسته اند
عرش،  ویران شده و روز حساب آمده است

 

خون دل می خورد از غربت خود مردی که،
از غمِ مردمِ دنیا به عذاب آمده است

 

نگذاریم که ویرانه کند دنیا را
دشمنی را که خودش ، خانه خراب آمده است

 

چنگ بر دامنه ی مُعجزِ قرآن بزنیم
دشمن این مرحله با مکرِ کتاب آمده است

 

نکند یکسره مدیونِ سوالش باشیم
زینبی را که به دنبال ِجواب آمده است

 

یادمان رفته مگر  «همّت و چمران ها» را؟!
بمب های سحر و غربت انسان ها را

 

«باکری ها » لب دجله به تماشا هستند
یادمان رفته مگر  منتظر ما هستند؟!

 

یادمان رفته مگر مادرشان  «زهرا» را؟!
چادرِ سوخته و بی کسی مولا را؟!
 
یادمان رفت و نخواندیم  و شبی گم کردیم
مصحفِ پاره ی  هفتاد و دو  عاشورا را

 

تشنگی را نچشیدیم که بردیم از یاد
عطشِ بی رمقِ حنجره ی دریا را

 

ما که همسفره ی مولا شده بودیم ولی
پای این سفره نخوردیم غمِ فردا را

 

روزی از آخرتِ خویش خبر می گیریم
که چه کردیم همه عاقبتِ دنیا را

 

ولی ای کاش شهیدان  نظری بنمایند
بکشانند به خود قبله ی این دلها را...

شاعرسارا سادات باختر

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

تو می دانی و همه می دانند که اگر قرار به شماره باشد
تو اولی...
اگر زن نبود؛اگر مادر نبود؛مرد به کجا می رسید؟
مگر اینگونه نیست که می گویند:
«از دامن زن، مرد به معراج می رود»؟
نه! تو فقط برای به معراج بردن مردان آفریده نشده ای!
پرورش مردانی اینچنین، از افتخارات توست...
تو زنی! ؛ یک انسان! با تمام حقوق آزادی یک انسان
به یاد نمی آوری روزگارت را قبل از اسلام؟
زنده به گور شدن دختران را؟ظلمی که به تو می شد را فراموش کرده ای؟
اگر فراموش کرده ای بیا تا برایت از روم و یونان و ... بگویم!
اسلام تو را در بند کشیده است؟
این پیغمبر اسلام نبود که در عصر جاهلیت؛ زمانی که دخترانشان را زنده به گور می کردند دست فاطمه(س) را بوسید و او را برکت نامید؟
نشنیده ای وکالت خدا برای فاطمه(س) و جبرئیل برای علی(ع) در آسمان را؟
از کجا تا کجا !
با کدام مقیاس می توان سنجید؟
خداوند همه مهربانی ها را به دستان تو بخشیده
به تو زیبایی عطا کرده...
برای تو حجاب قرار داده تا زیبایی ات ارزانی همه نشود...
حجاب ارزش توست!
نه! هیچ کس جز خودت نمی تواند تو را جنس دوم خطاب کند!

تو...با فراموش کردن ارزش هایت؛ با دست کم گرفتن توانایی هایت خودت را جنس دوم می نامی!تو را چه شده است؟

 

 

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

بوی غم می آید ...

نمی دانم چرا در کوچه پس کوچه های دلم ، احساس می کنم گمشده ای داشته ام که نزدیک می شود ...

آیا بوی پیراهن یوسف من است که در فضای قلبم پیچیده ؟! 

آیا لیلی بار دیگر هوای شکستن دل مجنون را دارد ؟!

چرا هوا ، باز هوای عاشقی شده ؟!

چرا زبانم .... زبان .... دلم میخواهد بگویم .... بگویم ..... حسین

ارباب ؟!

آیا این تویی که می آیی ؟ این قافله ی توست که به نینوا می رود ؟!

آیا اصغر تو توانسته با صدای قافله ، آرام بخوابد ؟

رباب چه ذوقی می کند وقتی اصغرش می خنند ....

راستی حال عباس بن علی چگونه است ؟ عباسی که آرامش قلب خواهرت زینب است .....

هنوز هم با دیدن قد و بالای علی اکبرت یاد پیغمبر می افتی ؟

چه می گوییم .... مرا ببخشید . ... نمی دانم چرا اینها را گفتم . شاید دلم .... هوای حرم .... روضه و پرچم ... باز محرم ......

آری !!!! این بوی آشنا !!! بوی محرم ارباب است ....

دوباره پیراهن مشکی ....

دوباره هیئت و روضه .....

دوباره سینه زنی برای غربت دردانه زهرا .....

محرم سلام .... سینه زن سلام  .... ارباب سلام .... یوسف فاطمه سلام .....

  • کنیز حضرت مادر سلام الله




تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آنکه از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است منم
شیر مادر نخورده، بابایم
تربتت را گذاشته در دهنم
عاقبت بین روضه می میرم
جامه نوکری شود کفنم
یا کریم کریم می باشم
من حسینی ز دولت حسنم
در جوانی ز ماتمت پیرم
گر بگویی بمیر، می میرم
من که اینگونه در هیاهویم
تا نفس هست از تو می گویم
جان زهرا همیشه وقت نماز
مهری از تربت تو می جویم
کنج هیئت دل کدر شده را
زود با اشک و آه می شویم
عطر سیب حضور سرخت را
دائما بین روضه می بویم
روضه خوان قتلگاه رفته و من
زائر ناله های بانویم
مادرت بود بیقرارم کرد
در این خانه ماندگارم کرد
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

به حال من دو سه روزی فقط امان بدهید

به این جنازه بی جان دوباره جان بدهید

اگر بناست بیایم که راضی ام، اما

اگر بناست نیایم به "دیگران" بدهید

اگر بناست نیایم نمی شود یک بار

میان خواب حرم را به من نشان بدهید؟

اگر بناست نیایم به این دل زخمی

برای صبر فقط ذره ای توان بدهید

برای اذن زیارت فقط همین کافیست

که باز از افق کربلا اذان بدهید

برای آنکه دوباره مسیر گم نشود

فقط به پرچم سرخ حرم تکان بدهید

حرم که قسمت ما نیست لااقل آقا

برای درک محرم به ما امان بدهید...

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

ﺍﯾﻦ ﭼـــــــــــﺎﺩﺭ ﺭﺍ...ﻭﺍﯾﻦ ﺣﺠـــــــــــــﺎﺑﻢ ﺭﺍ ..ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﺍ...ﻭﺍﯾﻦ ﺣﺠﺎﺑﻢ ﺭﺍ...ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ!ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭﭘﺪﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺪﺭﺳﻪ!ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﺭﺍ...ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...ﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓ ﺩﻧﯿﺎ...ﻭﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻫﺎ...ﯾﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﮕﻮﯾﻢ:ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ ﻋﻮﺿﺶ ﮐﻨﻢ...ﺣﺠﺎﺑﻢ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ...ﭼﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﻣﺎﻫﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﮔﻮﻧﻪ...ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﻣﺎﻫﺎﯼ ﺳﻮﺯﻧﺎﮎ....ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﯿﺮ؟ﺧﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯﯼ ﻫﺎ ﻭ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ! ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﺮﻭﺷﻤﺶ!ﺁﺳﻮﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﻟﻤﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ!ﺫﻭﻕ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺑﻪ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺍﺳﺖ...ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﻖ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﻢ ... ﻣﻦ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﻭﻭﻭﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

شکر خدا که بال و پری داده ای مرا نام و نشان معتبری داده ای مرا

من یک گدای بی سر و پا بودم و شما یک آبروی مختصری داده ای مرا

اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست شکر خدا شما جگری داده ای مرا

نان و نوای من همه از روضه شماست از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا

امسال هم که هیئت تان پا گرفته است شکر خدا که چشم تری داده ای مرا

من آمدم که گریه کن غربت ات شوم در گوش جان من خبری داده ای مرا

ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم در روضه مژده سفری داده ای مرا

ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات شکر خدا که گوش کری داده ای مرا

من طاقتم کجاست که گودال می بری؟ اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

هنوزم که هنوز است تو این سرما و یخ زدگی فرهنگ اسلامی دلم گرم است به کارهای فرهنگی هئیت یادیاران هنوزم دلم گرم میشود وقتی کسانی که در عین گمنامی برای هئیت تلاش می کنند را میبینم.کسانی که برای همیشه بالا بودن بیرق هئیت زحمت می کشند کسانی که نه برای نام و رسم خودشان بلکه برای دفاع از دین وفرهنگشان تلاش میکنند.فرقی نمی کند عزاباشد یا میلاد خادمان هیئت همیشه حاضرند کسانی که فقط عشق آن ها را به این جا کشانده نه چیز دیگری.واگربپرسی چرا انقدر تلاش میکنی میگویند:ما نوکر اهل بیتیم..همین!

این پست گذاشتم که هم از خادمان با اخلاص هیئت یادیاران تشکر کنم هم به کسانی که میگویند هیئت حضور پررنگی در سطح شهر ومراسمات نداشته تذکری داده شود که یادیاران برای همه ائمه(ع) مراسم دارد وحتی شب شهادت امامی بوده که مردم این شهر خبر نداشته اند هئیت در مسجد آقامیرزاحسین(ره) روضه گرفته است.

شاخصه اصلی هئیت یادیاران ولایت فقیه است وهمین مطیع امر ولی بودن خادمان هیئت را متمایز کرده وکسانی که نمیدانندبرایشان روشن شود که یادیارانی بودن یعنی ولایتی بودن یعنی مطیع امر رهبری نه حتی یک قدم کمتریابیشتر.

سلامتی همه ی خادمان ونوکران اهل بیت مخصوصا خادمان هئیت یادیاران صلوات

  • کنیز حضرت مادر سلام الله