چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۹۶ مطلب با موضوع «حرف دلم» ثبت شده است

بعدِ زهرا با امیرالمومنین همسر شدی
کودکان را با نوازش، مادری دیگر شدی
با علی همسفره بودن یک مقام ساده نیست

برکت از نامش گرفتی، خادم الحیدر شدی!
داشت دستانِ خدا باب الحوائج می کشید
سمت آغوش تو آمد، ماه را لنگر شدی
حضرت هاجر اگر زمزم به نامش پا گرفت
رو به دریای ابالفضلت، پُر از هاجر شدی
کرده ای از جان و دل عباس را وقف حسین
مادری کردی برایش؛ بهترین مادرشدی
 
 
**وفات حضرت ام البنین بر همه ی محبان اهل بیت تسلیت باد**
 
این پست تقدیم به مادر نمونه و والا مقام شهیدان مهدی محسن و علی حاج رضایی که با تقدیم سه فرزند خود در راه ولایت نشان داد این انقلاب برای به ثمر رسیدن ام البنین های بسیاری دارد...
**برای شادی روحش صلوات**
اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
دل نوشت:
ای علمدار لکنت زبان گرفته ام از رقص پرچمت یک کربلا مرا بطلب جان مادرت...
 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله
دیرور بلاخره بعد از هشت روز جدایی رسیدن به عشقم خیلی حالمو خوب کرد ...خیلی ..
حاج محسن دلم تنگ شده بود براخاکای رو مزارت ...برا دوباره شستن مزارت ...
 دست کشیدن رو مزارت ...روی تک تک کلماتش ..بسیجی ...طلبه...شهید ...محسن ...حاج رضایی...شهادت...والفجر 8...
دلم تنگ شده بود برای خودت ...خود خودت ...
برای خریدن اشکاهایم ...برای لبخند بی نهایتت ...
رفیق تو ببخش منا ..روزگار وقتی ناجور فشار میاره...وقتی سخت میگیره بهت ...
واسه امثال منی که ایمان نداریم جنبه نداریم سخت میگذره...
سخت گذشته این یک هفته ...وگرنه من کجا قهر کجا ...
میدونم اشتباه از خودمون بود ...میدونم بازم شما بزرگی کردی ...
یادته میگفتم زندگی بدون حاج محسن یعنی مرگ ...؟؟
این هشت روز جدایی به من ثابت کردکه همه ی زندگی منی ...
که همه ی دلخوشی منی ...
من زنده ام به خاطر اون سلام هایی که اول صبح بهت میدم ...
بخاطر درد ودل باتو ...
وگرنه زندگی در این شهر خیلی سخته ...اگه تو را نداشته باشم میمیرم ...
حاج محسن بدی های منا ببخش دعاهات در حقم قطع نکنه ...
کمکم کن ...
گره این قسمت از زندگیم به دست خودت باز میشه...پس منتظرم که دستمونا بگیری ...
 
دل نوشت:
خــــــواهرم
به چادر بی تفکرت ناز نکن اینها که امروز برهنه اند روزی چادر به سر بودند
 به ایمانی بناز که تا لحظه مرگ بر سرت باشد و برای داشتنش دو دل نباشی... 
 
خون دل نوشت:
خدایا! چراغ انهایی را که به دشمنان این ملت چراغ سبز نشان می دهند خاموش کن... 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

کافیست! فقط همین که به آوینی نگاه کنی کافیست! کافیست که عمق وجودش را درک کنی، کافیست تا بفهمی کار هر کس نیست عاشق شدن و عاشق ماندن! کافیست تا درک عقلایی از عالم را به لقایش ببخشی...
کافیست تا بفهمی بهشت را به بها می­دهند. تا بفهمی خلوص یعنی چه؟ هنر یعنی ­چه؟ مرد یعنی ­که؟
سید شهیدان اهل قلم بودن حتی...!
و اینکه آوینی بودن یعنی چه؟
کافیست تا دو روز به عمق نگاهش زل بزنی حتی اگر به عمق نگاهت زل نزند هر آینه عمقی اگر داشته باشی...
درس اخلاق مگر غیر این است که بروی در آغوش محبوب و عکسی از تو به یادگار بماند و عکست حرف بزند با هزاران جوان... هزاران جوان در زمان و مکانی غیر تو.
استدلال را برای چه لازم داری وقتی آوینی داری؟ آوینی یعنی استدلال. نه...! عکس آوینی یعنی استدلال. مگر میشود ما آوینی بدهیم و به حق نباشیم ؟ نه واقعا می­شود؟
من نمیفهمم هنر انقلابی یعنی چه؟ ولی به خدا میفهمم که این مرد سیمش به جای دیگری وصل بوده است و مگر هنر انقلابی و کار فرهنگی انقلاب قرار است چیزی غیر این باشد؟
 
 
***بیست و یکمین سالگرد عروج سید شهیدان اهل قلم را گرامی میداریم***
 
دل نوشت:
خدایا......نـه پــلاکـــ ِ شناسایـــی دارم ، و نه رمــــز ِ شب را میـدانم ، و نه راه ِ برگشــت را می شناســـم!
آواره میـان ِ خط ِ مقـدمی که دور تا دورم را میـــدان میــــن گـــرفته است ... تـــو به دادم نــرسی ... مــــی روم از دســـت....!
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

چشم من را کرده ای تر فاطمه
میزنی بر قلبم آذر فاطمه
 
کمتر این روزها پیش چشم من
چادرت را میکنی سر فاطمه
 
رو سفید آمده بیرون موی تو
در مصاف سخت با در فاطمه
ظرف چندین ماه ای آیینه ام
میشود جسمت مقعر فاطمه
 
ساقه ی بشکسته ات کرده تورا
بیشتر چون یاس پرپر فاطمه
دارم از زیر زبان مجتبی
میکشم حرفی ز معجر فاطمه
تا شفا پیدا کنی ای همسرم
نذر کردم ختم کوثر فاطمه
.
.
.
.
ای خدا خیلی خدایی کردی در حق من ...خداجون کرمت شکر فاطمیه دوم هم اومد من زنده بودم ...
ان شالله تو روضه هاراهم میدی ... رو سیاهم ولی جایی ندارم غیر در خونه مادر...
هرکسی را بهش بدی کنی دیگه نگاهت نمیکنه ولی مادر که اینجوری نیست ..
مادر بچه اش با همه ی بدی هاش دوست داره..گاهی وقتا تنبیه اش میکنه... ولی دستشو ول نمیکنه ...
 
مــــــــادر من اون بچه بد اونکه بیشتر از همه اذیتت میکنه ...
ولی تورا به حق شهدا به حق اون بچه های سر به راهت اونایی که دم آخر اسم شما سر زبونشون بود ..
به حق حاج محسن ... یه دستی هم به سر این بچه ناخلفت بکش ...سربه راهش کن...
دلم تنگه الهی العفو گفتن زیر آسمان چوبی مسجد آقا میرزا حسین(ره) بنویس برام ...
 
مـــــــــــادردل خوشیم همین روضه هاست ...بشینم تو روضه برات گریه کنم...
دل خوشیم شده همین لباس مشکی هام که شب عیدی جدام کرده ازبین همه ...
عزادارتم مادر...نگاهم کن ...
 
مـــــــادر از دلم خبر داری ...دیدی گریه هام ...دیدی بی قرارهام ...
به غیر دعای خودت ...هیچی این گره را باز نمیکنه ...دعا کن...
 
حاج محسن امشب مادرم برات آوردم ... کمک کن ...روی مادر زمین نزن ...
مــــــــادر میمیرم اگه یه روز دستم ول کنی اگه بگی برو از در خونه ام ...
 
دلم میسوزد این روزها برای کودکی که صدایت زد 
کَلِّمینی یا أمّا ... أنا إِبنُکَ اِلحُسِین  ولی جوابی نمیشنود ...
 
مــــــــادر به حق بچه هات دعامون کن.
دل نوشت:
مـا , در کــوچــه هـای تنــــگ زمـانـــه مــان بـرای یـاری امــام غـائـبمــان سـیــلی که هــیچ... غــصه هـم نخـوردیــم...
 
 
 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله
آن روزهــــــا همــــان حوالی سنگر، با دل پاکشان که دعـــــا می کردند، به سرعت می رفت بالا!!!!
 
این روزهـــــا..... اوضاع دل هــــایمان را نمی دانم(!)
 
امــــا این را می دانم اگر آنهــــا واسطه باشند، دعاهایمـــــان با همـــــان سرعت قدیمی 
 
می رود بالا.... تا خودِ خــــــــــــدا...
 
 
 
 
 
دل نوشت:
حاج محسن... دعامون کن همین ...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

آخرین نوشته سال 92 مرور خاطرات شخصی خودمه دوست نداشتین نخونین وقتتونا نمیگیرم.

سال 92 داره ساعتای آخرشو طی میکنه...

تو سالی که گذشت...

نمیدونم چند بار دل امام زمان خون کردم !!!

آقاببخش منا به خدا اگه اون دعاهای تو قنوت شما نباشه ...بیچاره ام...بازم دعام کن ...

توسالی که گذشت برای اولین بار مرگ یکی از عزیزانم را تجربه کردم یه تجربه ی تلخ وسخت ...

رفتن پدربزرگ عزیزم خیلی سخت بود...از بدترین اتفاقات سال 92 برام بود.

تو سال 92 لحظه های شیرین و به یادماندنی زیادی داشتم...زمستانی بسیار زیبا...واندکی تلخ(شاید لازم بوده)...

تو سال 92 هدیه ای داشتم خیلی دوست داشتنی و بی نظیر از طرف حاج محسن ...

یه هدیه ای که منا هزار برابر عاشق خودش کرد ..!!!

یه اتفاق برام افتاد که شدم مرید حاج عباس ...و مجنون ...

سال 92 گلزارهایی رفتم از جنس بهشت ...!! آسمونی بود وهست ...شک ندارم!!

سال 92 بغض زیاد کردم ...

مثلا لحظه ای که وزیرکشور سابق نتیجه انتخابات را اعلام کرد...یا...لحظه رسیدن بهروز صبوری به مادرش...

یا روز تعلیق غنی سازی...

سال92 مرگـــــ برآمریــــکایی گفتم همچون حامد زمانی پرکار وانقلابی...

"چ "حاتمی کیا و نطق های بعدش هم که محشر بود ...نرفتنش هم به اختتامیه جشنواره فجر خیلی به جا بود...

راستی سبد کالا هم گرفتیم...!!!

اشتون هم که آمد میدان امام...البته اینارا فقط ما دیدیم!!!جاهایی رفت که خانم افخم هم ازش خبر نداشت چه برسد به ما !!!

حضرت آقا هم که تا دلتان بخواهد خون دل خوردن ...

و....

سال 92 برای من سالی سرنوشت ساز بود...خیلی نیاز به دعا دارم...دعا کنید برام...

آخرین دل نوشت سال92 برای دل خودم که گناهام نزاشت مسافر جنوب بشم:

فــکــه ...
حــق میدهــم به آنــها که" تــو را قتلــــگاه "میخوانند ...
حــق دارنــد ...

چه کـــم داری از کربـــلا ... ؟
رمـــل ... آفتاب سوزان ... عطــــش ... شــــهادت ...

 از همین جا از کسایی که قدم رنجه میفرمایند و سر میزنن به وبلاگم چه بزرگوارانی که منا میشناسن ...چه عزیزانی که بنده حقیر نمیشناسن...

اگر حرفی زده شد که باعث آزار شما شده من سرپا تقصیر را به بزرگی خودتون ببخشید...

انشالله سالی فاطمی و پر از خیروبرکت داشته باشید.

یازهرا سلام الله

 

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

 همه ی اندیشه ام اندیشه فرداست

وجودم از تمنای تو سر شار است

زمان در بستر شب خواب وبیدار است

هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز

خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز

رود آنجا که میبافتند کولی های جادو گیسوی شب را

همان جاها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند

همان جاها که اخترها به بام قصرها مشعل می افروزند

همان جاها که رهبانان معبد ها ظلمت نیل می سایند

همان جاها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند

همین فردای افسون ریز رویایی

همین فردا که راه خواب من بسته است

همین فردا که روی پرده پندار من پیداست

همین فردا که مارا روز دیدار است

همین فردا ...همین فردا...

                                                                                             "فریدون مشیری"

 

 

دل نوشت:

هر چه دلم را خالی می کنم باز هم پر می شود از تو ،
چه برکتی دارد دوست داشتنت....
 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی، خوش سلیقه ام!
 
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!
داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟
 
دراین سه ماه، آب شدم، امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم
 
با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
 
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلک های حسن، جان تازه داد

 
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
 
آیینه ی پر از ترکم، احتیاط کن!
فکری به حال و روز بدِ کائنات کن
 
تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد
 
از دست تو، به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
 
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
 
جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
 
جارو نکش! که عطر بهشت است می بری
رویِ مرا زمین نزن این روز آخری
 
باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
 
گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت...
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت...
 
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی!
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی!
 
زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
حلوای ختم شیر خدا را درست کن
 
مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری!
دست شکسته جانب دستاس می بری!
 
جانِ علی بگو که تو با این همه تبت!
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت!
 
شُستی تن حسین و حسن با کدام دست !
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست !
 
حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه
ازتشنگی، لبِ پسرت سوخت فاطمه
 
حرف از کفن شد و کفنت ناله زد حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد حسین
 
 
 دل نوشت:

برای مادری گریه کن

که می خواستند

 غصب کنند

 حتی گریۀ او را

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

بــسم الله

بی مقدمه میرم سر اصل مطلب هرکی میخواد بیاد تهدیدم کنه سرانجام خود را می دانم هرکس که روشنایی دهد عاقبتش "دار "است سقف خانه را ببین اعدام دست جمعی چراغ ها ...

میخواهم گله کنم از جماعتی که انگار به کلی فرهنگ وآرمان های ایران اسلامی را فراموش کردن !!

ایهاالناس ای مسئولین قدم به قدم رو خون شهدا داریم راه میریم...

ردیف به ردیف این بچه ها خوابیدن تو گلزار که اسلام ناب محمدی از دست نره ...

حالا شماها همه ی تلاشتون کنید که فرهنگ ایران باستان از دست نره وبه فراموشی سپرده نشه!!!

شهدا نرفتن که شماها یه مراسمی یادواره شهدایی شد یه چفیه بندازین رو شونه تون بیاین دم ازشون بزنید!!

رفتن که شماها مرد عمل باشید...چرا وقتی یه عده دلسوز اسلام و شهدا میخوان یه کار فرهنگی کنن جیبای مسئولین خالیه؟؟!!

ولی برای برگزاری جشن های به اصطلاح مذهبی ولی خیلی افتضاحی که دوتاش امسال برگزار شد پول هست ؟!

چرا وقتی یه کار فرهنگی میخواد تو مدرسه ها توسط دانش آموزان به طور خودجوش انجام بشه هیچ کس کمک نمیکنه

تا دیگه همونایی هم کلی شور شوق داشتن بی خیالش میشن ...

بچه های این شهر گوی چوبی نمیخوان بچه های این شهریه سفر خوب راهیان نور میخوان که با شهدا آشنا بشن ...

یه یادوراه شهدا میخوان که شهدا را بشناسن...

اینجوری که داریم پیش میریم مخصوصا با این وضع غیرت پدرا و عفت مادرا شک نکنید بچه های نسل بعد اصلا نمیدونن شهید یعنی چی؟شهید یعنی کی؟

کاش مسئولین شهرمون این هزینه های گزاف و اسراف کردن خرج کار های مفید میکردن

حضرت آقا در همین آخرین بیاناتشون فرمودند از اسراف پرهیز کنید روی سخنشون هم بیشتر با مسئولین بود!!!

چه خوش گفت شهید عزیز شهرمون حسین آقاانصاری:

{ای مسئولین خون شهدا بود که شمارا بر مسند قدرت نشاندپس در همه حال به فکر خون شهدا باشید!!!}

حرف آخرم اینکه مسئولین محترم

 یاد دارالمومنین قدیم به خیر ما که دیگه نفسمون بالا نمیاد حتی  تو همین هوای خیلی عالی و هم کنون بارانی محلات

آلودگی از حد گذشته ...

تورا خدا به درد دل ما نه به خون دل شدن آقا صاحب الزمان فکر کنید...

والسلام.

خون دل نوشت:

غصب فدک ثابت کرد بلوکه کردن دارایی های حق چیز تازه ایی نبوده است. و فاطمه برای احقاق حق دست به افشاگری زد نه مذاکره...! 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

دلمون برات تنگ شده خیلی دل تنگم...کجایی علی آقا؟! 5سال هست که مارا تنها گذاشتی ما و این شهر هزار رنگ را ...
دلمان برایت تنگ شده ...خیلی ها رفتن بعد تو ...اما نامت هنوزم برا سر زبانم هست ...
هنوزم دلم را که میارم کنارت آروم میشوم.5سال پیش در همین شب شهدای گلزار شهرمان خیلی خوشحال بودن از ورود مهمان تازه از راه رسیده 
علی آقا از اوضاع احوال ما نپرس حال دلهایمان خراب است ... اصلا حال خودمان هم زیاد مساعد نیست...چه برسد به دلهایمان...
این روزها بدجور حرفای امام مانده هست روی زمین هرکس از هرکجا میرسد یک سازی برای خودش میزند ...
از کنار مغازه ات که رد میشوم دلم خیلی میگیرد بعد از رفتنت مغازه ات همه جور جنسی درونش آمد اما ..من 
 دلم تنگ است برای همان اسباب بازی های خودت همان عروسکهای قدیمی نه مثل بچه های الان نفری یک تب لت..
علی آقا ستون های چوبی مسجدآقامیرزا حسین شهادت میدهد بر گریه هایت برای مادر...
گفتم مادر ...فاطمیه نزدیک هست اما..عید هم برای خیلی ها نزدیک هست...همانهایی که طنز میسازن در حد پایتخت 3..
خوش به حالت کنار آقارضااسدی چقدر صفا میکنی ...وماهم غرق در گناه خودمان ...
جایگاهت همان جا بود ...شما را چه به غرق شدن دراین دنیای پوچ ...دنیا برای ماست بهشت جاودان هم برای شما ...

 ***پنجمین سالگرد جانباز شهید علیرضا محمد جعفری گرامی باد ***

خون دل نوشت:

حرکت میان حق و باطـــــل ، « اعتدال » نیست ، « نفاق » است...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله