من وحاج محسن...
جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۹ ق.ظ
رفیق تو ببخش منا ..روزگار وقتی ناجور فشار میاره...وقتی سخت میگیره بهت ...
واسه امثال منی که ایمان نداریم جنبه نداریم سخت میگذره...
سخت گذشته این یک هفته ...وگرنه من کجا قهر کجا ...
میدونم اشتباه از خودمون بود ...میدونم بازم شما بزرگی کردی ...
یادته میگفتم زندگی بدون حاج محسن یعنی مرگ ...؟؟
این هشت روز جدایی به من ثابت کردکه همه ی زندگی منی ...
که همه ی دلخوشی منی ...
من زنده ام به خاطر اون سلام هایی که اول صبح بهت میدم ...
بخاطر درد ودل باتو ...
وگرنه زندگی در این شهر خیلی سخته ...اگه تو را نداشته باشم میمیرم ...
حاج محسن بدی های منا ببخش دعاهات در حقم قطع نکنه ...
کمکم کن ...
گره این قسمت از زندگیم به دست خودت باز میشه...پس منتظرم که دستمونا بگیری ...
دل نوشت:
خــــــواهرم
به چادر بی تفکرت ناز نکن اینها که امروز برهنه اند روزی چادر به سر بودند
به ایمانی بناز که تا لحظه مرگ بر سرت باشد و برای داشتنش دو دل نباشی...
خون دل نوشت:
خدایا! چراغ انهایی را که به دشمنان این ملت چراغ سبز نشان می دهند خاموش کن...
به روزیم با مطلب "شهیدی دیگر در راه امر به معروف"
منتظر شما و نظراتتون...
یا علی مدد
التماس دعا