چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

به عشق چادر خاکی مادر پهلو شکسته ام ....

چــــادر خاکی

بس که آن لبخند سحر دلفریبی ساخته است
آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته است
.
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند
عشق از آدم چه موجود غریبی ساخته است

"به یاد شهید محسن حاج رضایی"


در اینستاگرام همراه شما هستم:kaniz.madar

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد دل» ثبت شده است

 
"سلام بر آن غریب قریب..."
 
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
 آن باد که آغشته به بوی نفس توست 
 از کوچه ما کاش گذر داشته باشد.....
حرف دلم:
خـــروار خـــروار  گناه به دل آدم وارد می شــــود!
و با او عجین می شــــود!
و مثقال مثقال باید خارج شود!
مصیبت استـــ ، تطهیر دل گنـــاه گرفته ...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

 
من به تمام غروب هایی فکر می کنم که در شب شهادتت بر خاکت پا گذاشتم
بر خاکی که لحظه ای بوییدنش حسرت ثانیه هایم شده
من می سوزم...
و به قول خودت سوختن هم قشنگ است
من در تب تو می سوزم
در تب جاماندن می سوزم
من از غروب های این شهر خسته ام
از آدم های بی محبت و سرد این شهر خسته ام
از غبار این شهر نفسم می گیرد
من فقط ذره ای هوا می خواستم...
ذره ای هوا در خاک تو...
دراین شهر دیگر بوی شهدا نمیاید
غریبیم حاج محسن بدجور غریب ...
کاش توو رفقات یه فکری به حالمون میکردین
کــــــاش ...
پنجشنبه به پنجشنبه باکلی بغض میام پیشت
میگم به دادم برس ...
ولی باز شنبه میشه من میمونم مردم این شهر...گناهامون ...
میسوزم حاج محسن منا ببر
یه جایی که نبینم این دخترکان بی حیا چه برسر این شهر آوردن ...
نبینم که چگونه رو خون شما وایسادن ...
.
.
.
                         خون دل نوشت:                                   
 خیلی خوب شد ما معنای بزدل و شجاع رو توسط روحانی فهمیدیم!
الحمدلله فهمدیدیم شجاع کسی است که میگوید آمریکا با یک بمب سیستم دفاعی مارو ازبین میبره و باید برای این شجاع تور نظامی گذاشت.
فهمیدیم شجاع کسی است که از اون موقعی که اومده آمریکا و اوباما و ... مارو تهدید و تحقیر میکنن ولی صداش در نمیاد.
فهمیدیم شجاع کسی است که شرمن ایرانیارو فریبکار و... مینامه ولی صداش در نمیاد.
فهمیدیم شجاع کسی است که در یک مذاکره شجاعانه در ژنو، فردو و نطنز رو نیمه تعطیل بلکه تعطیل کرد و شجاعانه امتیاز های فراوان رو به طرف های غربی داد.
فهمیدیم شجاع کسی است که از روی شجاعتش در روز قدس نیامد سخنرانی کند تا مبادا مذاکراتش بهم بریزد...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله
دیرور بلاخره بعد از هشت روز جدایی رسیدن به عشقم خیلی حالمو خوب کرد ...خیلی ..
حاج محسن دلم تنگ شده بود براخاکای رو مزارت ...برا دوباره شستن مزارت ...
 دست کشیدن رو مزارت ...روی تک تک کلماتش ..بسیجی ...طلبه...شهید ...محسن ...حاج رضایی...شهادت...والفجر 8...
دلم تنگ شده بود برای خودت ...خود خودت ...
برای خریدن اشکاهایم ...برای لبخند بی نهایتت ...
رفیق تو ببخش منا ..روزگار وقتی ناجور فشار میاره...وقتی سخت میگیره بهت ...
واسه امثال منی که ایمان نداریم جنبه نداریم سخت میگذره...
سخت گذشته این یک هفته ...وگرنه من کجا قهر کجا ...
میدونم اشتباه از خودمون بود ...میدونم بازم شما بزرگی کردی ...
یادته میگفتم زندگی بدون حاج محسن یعنی مرگ ...؟؟
این هشت روز جدایی به من ثابت کردکه همه ی زندگی منی ...
که همه ی دلخوشی منی ...
من زنده ام به خاطر اون سلام هایی که اول صبح بهت میدم ...
بخاطر درد ودل باتو ...
وگرنه زندگی در این شهر خیلی سخته ...اگه تو را نداشته باشم میمیرم ...
حاج محسن بدی های منا ببخش دعاهات در حقم قطع نکنه ...
کمکم کن ...
گره این قسمت از زندگیم به دست خودت باز میشه...پس منتظرم که دستمونا بگیری ...
 
دل نوشت:
خــــــواهرم
به چادر بی تفکرت ناز نکن اینها که امروز برهنه اند روزی چادر به سر بودند
 به ایمانی بناز که تا لحظه مرگ بر سرت باشد و برای داشتنش دو دل نباشی... 
 
خون دل نوشت:
خدایا! چراغ انهایی را که به دشمنان این ملت چراغ سبز نشان می دهند خاموش کن... 
  • کنیز حضرت مادر سلام الله

آخرین نوشته سال 92 مرور خاطرات شخصی خودمه دوست نداشتین نخونین وقتتونا نمیگیرم.

سال 92 داره ساعتای آخرشو طی میکنه...

تو سالی که گذشت...

نمیدونم چند بار دل امام زمان خون کردم !!!

آقاببخش منا به خدا اگه اون دعاهای تو قنوت شما نباشه ...بیچاره ام...بازم دعام کن ...

توسالی که گذشت برای اولین بار مرگ یکی از عزیزانم را تجربه کردم یه تجربه ی تلخ وسخت ...

رفتن پدربزرگ عزیزم خیلی سخت بود...از بدترین اتفاقات سال 92 برام بود.

تو سال 92 لحظه های شیرین و به یادماندنی زیادی داشتم...زمستانی بسیار زیبا...واندکی تلخ(شاید لازم بوده)...

تو سال 92 هدیه ای داشتم خیلی دوست داشتنی و بی نظیر از طرف حاج محسن ...

یه هدیه ای که منا هزار برابر عاشق خودش کرد ..!!!

یه اتفاق برام افتاد که شدم مرید حاج عباس ...و مجنون ...

سال 92 گلزارهایی رفتم از جنس بهشت ...!! آسمونی بود وهست ...شک ندارم!!

سال 92 بغض زیاد کردم ...

مثلا لحظه ای که وزیرکشور سابق نتیجه انتخابات را اعلام کرد...یا...لحظه رسیدن بهروز صبوری به مادرش...

یا روز تعلیق غنی سازی...

سال92 مرگـــــ برآمریــــکایی گفتم همچون حامد زمانی پرکار وانقلابی...

"چ "حاتمی کیا و نطق های بعدش هم که محشر بود ...نرفتنش هم به اختتامیه جشنواره فجر خیلی به جا بود...

راستی سبد کالا هم گرفتیم...!!!

اشتون هم که آمد میدان امام...البته اینارا فقط ما دیدیم!!!جاهایی رفت که خانم افخم هم ازش خبر نداشت چه برسد به ما !!!

حضرت آقا هم که تا دلتان بخواهد خون دل خوردن ...

و....

سال 92 برای من سالی سرنوشت ساز بود...خیلی نیاز به دعا دارم...دعا کنید برام...

آخرین دل نوشت سال92 برای دل خودم که گناهام نزاشت مسافر جنوب بشم:

فــکــه ...
حــق میدهــم به آنــها که" تــو را قتلــــگاه "میخوانند ...
حــق دارنــد ...

چه کـــم داری از کربـــلا ... ؟
رمـــل ... آفتاب سوزان ... عطــــش ... شــــهادت ...

 از همین جا از کسایی که قدم رنجه میفرمایند و سر میزنن به وبلاگم چه بزرگوارانی که منا میشناسن ...چه عزیزانی که بنده حقیر نمیشناسن...

اگر حرفی زده شد که باعث آزار شما شده من سرپا تقصیر را به بزرگی خودتون ببخشید...

انشالله سالی فاطمی و پر از خیروبرکت داشته باشید.

یازهرا سلام الله

 

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

حـــــــــــــــــــاج محـــــــــســـــــن

دست دلـــ♥ـــ گرفتــه ام را بگیــــر و با خودت ببــــر...

ببــــر بـــه آسمـــان هوایــــی که هرگــــز نگیرد...

ببـــــــر بــه اجابت انبــــــــوه دعــــــا...

گــــله دارم ازت...

اما چی بگم که مردم بر من خورده نگیرن...

یک شهر در تب تاب مراسم سالگردت هستن..اما

من نشستم کنج اتاقم با این صفحه کیبرد هی مینویسم پاک میکنم حرف دل را...

چی بگم آخه...جوابم این نبود...!!

چقدر امتحان بشم...بزار یواش بگم خسته شدم دیگه...

دلم تنگه ...

تنگه روزایی شادی که فقط من بودم تو...

تنگه دوتایی زیارت مادر خوندنمون...

تنگه برا شمع روشن کردن...

برا نشستن کنار مزارت..

برا خاکی شدن چادرم از خاک گلزار...از خاک مزارت..

تنگه برای حرف یواشکی هامون...

تنگه برا...

میبنی چقدر دلتنگی...!!!

بعد این هم سال عاشقی...اولین بار که تنهام میزاری...

خودت اگه نمیخواستی من غلط میکردم هم چین کاری کنم؟؟!!

خودت منا آوردی تو این راه...کجایی پس؟؟!!

کجایی رفیق با معرفت من؟؟!!

بحث رفاقت مونم که مال امروز دیروز نیست مال خیلی ساله...

از همون موقع که مامانم دستمو میگرفت گم نشم تو گلزار...

اصلا اگه یذره هم آبرو دارم بخاطر خود خودته...

حالا میخوای تنهام بزاری؟؟

میخوای همه بهم بخندن بگن حاج محسنم تنهات گذاشت؟؟!!

همینجوریشم ملت منتظرن مسخره کنن..

خدا وکیلی سخته کلمه تنها را بیارم بعد هر بار که تایپش میکنم میگم نه بابا حاج محسن هست کمکم میکنه...تازه اول راهم...

ولی حاجی , رفیق با مرام من ,نزار همه ی دنیای بگن حاج محسن دستتو ول کرد...

نزار بگن تو که ندیدیش براچی سنگشو به سینه میزنی...!!

از این حرفا که زیاد شنیدم...میگن دیوونه ای که  مرید یه عکس یه سنگ قبر شدی؟...

خسته ام رفیق خیلی خسته ...

کمکم کن

تورا به پهلوی شکسته ی , مادر ...قسم میدم...

تورا به دوبرادر شهیدت قسم میدم...حرف حاج مهدی رو که زمین نمیزنی؟!...

تورا به دوستان خوابیده در گلزارت قسم میدم...

به اروند.. وشهدایی که هنوزم اروند هستن...قسم میدم..

گــــــــره از ایــــن کــــار مــــا بــــاز کــــن...

دل نوشت :

انی سلم لمن سالمکم...دارم سعی میکنم لااقل از بدهایی باشم که خوب ها را
دوست دارند...!

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

دلم تنگه مجنونی شده که اصلا ندیدم...

من که دارم زندگی خودمو میکنم...

خودش میاد سراغم...وگرنه من کجا مجنون کجا؟!

دلم مجنون میخواهد...

شایدم یه دعایی از طرفای مجنون...

شایدم خاک مجنون..

.شاید شهید گمنام...

شاید زیارت حضرت مادر...

شاید دلم تنگ حاج عباس...

ای دل آخه چقدر بی قراری...؟؟

دل نوشت: آی شهدا مقاومت از ما ....شفاعت از شما... بسم الله...

  • کنیز حضرت مادر سلام الله

بسم الله...

نمیدانم از کی بود کجا بود؟

ولی من عاشق شدم...

عاشق همون کسی که عصرهای پنجشنبه سرش خیلی شلوغه..

حالا شاهد بر این احوال دل من هست...

شاهد این ذره ذره آب شدن من هست..

حاج محسن یه قلب مگه چقدر توان داره یهو دیدی وایستاد برای همیشه...

حاج محسن توکه خودت همه کاره بودی همه ی کاره هستی!

تو که خودت همه چیزا دیدی؟!!ندیدی؟؟

پس چــــــــــرا باهام اینجوری کردی؟؟؟

زمین خوردنم دیدن داشت؟؟

یه عمر که زمین خوردتم...یه عمر بیچاره اتم...پس چرا؟؟

حاج محسن دل شکوندن که تو مرامت نیست بخاطر همین هنوز امید دارم...

حاج محسن میبینی بغضای این دوروزه ی منا؟؟دیدی حال دیروزمو؟؟؟

آخ حاج محسن بی خبری داره بیچاره ام میکنه توکمکم کن یخورده حالم بهتر بشه...

دردم از اینه که تنهام کسی جز خودت از حال دلم خبر نداره...

خودت گفتی برو تو این مسیر کمکم میکنی.حالا بیخیالم شدی؟

آخه کی را دارم غیر از تو؟؟؟

میدونی حالم چجوریه؟؟؟؟

مثل یه بچه که تو شلوغی هیاهوی حرم امام رضا دست مامانشو ول میکنه گم میشه

ولی نگاش همش به گنبد طلاست با خودش میگه تو خونه ی امام مهربون کسی گم نمیشه

مامانش با همه ی دل نگرانیش میگه آقا بچه ام سپردم به تو خودت کمک کن...

حالم مثل اون بچه هست هیچی از آدمای اطرافشو نمیبنه...فقط هواسش به گنبد طلاست...

منم فقط هواسم به حاج محسن... فقط نگاهم امیدم به خود حاج محسن...

نگاه کن به چشم های بارونی من...کمکم کن...

والسلام.

برای کسی که خودش میداند کیست:یادم نمیرود که گفتی :{تو که هستی حس میکنم کل دنیا هم مخالفم باشن تو موافقم باشی کافی است} اگر دلت آنتن میدهد وصدایم را میشنوی
این روزها شدید موافق این حرفت هستم....

 

  • کنیز حضرت مادر سلام الله
دلمان برایتان تنگ شده است آقا...

کودک که بودیم روز جمعه را روز ظهورتان می خواندند آقا....!حال بزرگ شده ایم و جوان،و
باز هم روز جمعه را روز ظهورتان می خوانند آقا...!نکند پیر شویم و باز هم روز جمعه را روز
ظهورتان بخوانند آقا...؟نکند تن به سردی خاک بسپاریم و باز هم روز جمعه را روز ظهورتان بخوانند آقا؟

ما جوانیم و آرزوها داریم...یکی از آرزو هایمان ظهور شماست آقا..می دانم که عاشق کم دارید آقا...!همه دوستتان داریم اما ازعشق خبری نیست آقا عاشق بودیم ظهور میکردید آقا...!
می دانم که اگر ۳۱۳عاشق محیا بود ظهور می کردید آقا...!می دانم

همه در هیاهوی شهر و زندگی روزمره حل شده ایم آقا...طعم گس عشق های دروغین زمینی بد جوری در زیر زبانمان مزه کرده است آقا...!صبح جمعه را در غفلت نیمه
شبها می خوابیم و خبری ازندبه نیست آقا...نماز شب شده است آرزوی محال برایمان
آقا...صبر هایمان کم شده است آقا...آنقدر حواسهایمان در گرانی گوشت و مرغ و ارز و طلا
پرت شده است که چهار رکعتمان سه رکعت می شود آقا..نماز های احتیاط مان زیاد شده
است آقا !!!!!

هر وقت که به خیابانها می روم دلم می شکند آقا...دختران وپسران شیعه را می بینم
آقا...ودلم سخت می شکند آقا...بی حجابی می بینم ،دوستی های حرام رامی بینم و
دلم سخت می شکند آقا...!


نمی خواهم آزرده خاطرتان کنم ...!اما چه کنم که یاوری جز شما ندارم آقا...دلم پر است
آقا...خیلی هم پر است...

عصر های جمعه که میشوند تازه یادمان می افتد آن روز جمعه بوده است...وباز می گوییم

آقا نیامد...مولا نیامد...و سوگواره می خوانیم که چرا نیامدید آقا...سوگواره ای خالی از
عشق...سو گواره ای که خودمان هم شک می کنیم به رو راستی اش آقا...!

با خودم می گویم اگر آقا بیاید و جمعه روزی در خانه مان را بکوبد ،چقدر آماده آمدنش
هستیم؟چقدر از خودمان مطمئن هستیم؟تا چه حد به روراستی مان مطمئن هستیم؟به
نانی که در سفره مان هست چقدر مطمئن هستیم؟به سی دی ها و فیلم هایمان چقدر
مطمئن هستیم؟از پولهایمان چقدر مطمئن هستیم؟اصلا آیا مطمئن به چیزی هستیم؟

آری آقا... نمیدانم مطمئن هستیم یا نه!!!اما قول می دهیم مطمئن شویم
آقا...و برای ظهورتان منتطر واقعی شویم آقا.
مولای ما و آقای ما....دعا کن برای ما...

دل نوشت:مهدی جان موکول میکنم گله ی هجر را به بعد,این روزها حال مادرتان روبه راه نیست...
  • کنیز حضرت مادر سلام الله