زمزمه مجیـــــر ...
دلم از همه که میگیرد
"مُجیر" را باز می کنم
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می کند
اشک،اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم،
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم،
شروع می کنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟
تو نگاهم کردی،
گناه کردم
گفتی توبه کن،
نکردم
گفته بودی
"شما را نیافریدم مگر برای عبادت"، اما من........
اما تو باز هم روزی ام را نبریدی
خندیدم و شکر نگفتم
سالم بودم و سجده نکردم
اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم
باز نگاهم کردی و خندیدی
ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
ای مولای من
معصیت هایم بسیار است.
اما تو آن بخشنده ی مهربانی!
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ
یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ
جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟
من که جز تو کسی را ندارم!
اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا؛
آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم...
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!
هر چه بود باز بود...
گفتم :
خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد : این را گفتم که بیایی..
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را؛
به روی تو نبسته بودم ... !
کوله بارم بر زمین افتاد و؛
پیشانیم بر خاک ...
"مهربان خدایم دوستت دارم"
دل نوشت :
خــــــــــــــــــدا
ممنونتم عجب رمضان شیرینی بهم هدیه کردی
- ۹۴/۰۴/۰۹