من همان اول «بسم الله»اشکم جاری ست/چقَدَرزمزمهی سورهی کوثر سخت است
رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود
چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش
صدای پا که می آید... علی ست شاید... نه...
همیشه پشت در اما...کسی که باید... نه...
نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد
علی برای حبیبش انار می آورد
خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند
ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند
قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...
به چادرت ننشیند غبار هم... اما...
گاهی روزگار چنان بر سرتاسر وجودم غم مینشاندکه دوای دردش جز روضه ی مادرم نیست ...
دلم تنگه برای روضه های مادر ...بوی فاطمیه خیلی دلمو هوایی کرده ...
به یاد فاطمیه سال گذشته زیر آسمان چوبی مسجد آقا میزراحسین :
مــــــادر با دست خسته ات کردی دعایم ...
با اشک نیمه شب دادی نجاتم ...
ای مهربان ترین مادر زلطفت سینه زن ابوالفضل حسینم....
آه مادر میروی از خانه ی ما ...آه بابا میشود تنهای تنها
دل نوشت :
خدایا امسالم برام بنویس روضه ی فاطمیه مسجد آقا میرزاحسین راخیلی دلم تنگه ...
خدایا امسال فاطمیه خیلی کار دارم با مادر ...خیلی...
اگه دستم از روضه ها کوتاه باشه بیچاره ام خداجون خودت بهم رحم کن..
خون دل نوشت:
این روزا زندگی مون شده خون دل نمیدونم چرا همش یاد این جمله شهیدرجایی میافتم که گفت:
یک نان را 35 میلیون نفری میخوریم ولی زیر بار زور نمیرویم.
اما حالا ...
بسیار زیبا و تاثیر گزار مثل همیشه...
التماس دعا