توابین
شک کردند
شایدم ترسیدند
از کربلا جاماندند...
توبه کردند
شدند توابین
** امـــــا **
توابین کربلایی نشدن
پی نوشت:
به ولی امر زمانت شک کنی از کربلا جا مانده ای ...
دل نوشت:
بیا و دست از سرم برنـ ــدار!
بگــذار تا نفس دارم
سایه ات بر سَـ ــرم باشد
چادر زیبـــای مشــکی مَن
کاش سهراب اینگونه می گفت:
آب را گل نکنید . . .
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش،
زخم و خون بر اندام،
می رسد تا که از این آب روان،
پر کند مشک تهی، ببرد جرعه آبی برساند به حرم،
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . . .
آب را گل نکنید .