فکه
وقتی پاهات رو روی رملهای فــــــــکه میزاری...
فکه یا مکه، اصلاً چه فرقی می کنه، بگو عشق آباد، سعادت آباد، مدینه ی فاضله...
فکه یعنی خاطرات سرخ فتح المبین، طریق القدس، والفجر مقدماتی.
فکه یعنی حسن باقری، مجید بقائی، علی محمودوند، یعنی بوی پیراهن یوسف و بوی عشق.
فکه یعنی سید مرتضی آوینی؛ سید شهیدان اهل قلم.
فکه یعنی داغ بر جگر لاله های سرخ تر از سرخ.
فکه یعنی از فرش تا عرش.
فکه محل نوشتن پایان نامه های فارغ التحصیلان مدرسه عشق و دانشگاه دفاع مقدس است.
فکه یعنی نمره ی بیست، پای کارنامه های بچه های بسیج.
فکه یعنی منصرف ها غیر منصرف شدن، آن هم درست شب پرواز از فرش تا عرش.
در فکه جاذبه های دروغین محلی از اعراب ندارند.
فکه باز تاب عاشورا و پس صحنه های کربلاست.
اگر خوب گوش کنی هنوز صدای عشق را می شنوی که داد می زند:
«هل من معین یعیننی و یا هل من ناصر ینصرنی».
من از ادراک فکه عاجزم.
«دیر زمانی است اهل احساس های پوشالی شده ام»
من فرسنگ ها از سیاره ی شهداء دور شده ام.
« گاهی دلم برای خودم تنگ می شود».
غفلت و غرور و کوه تکبر و خود بینی زیر پوستم لانه کرده و پروانه های احساسم به کلکسیون تبدیل شده است.
فکه! کمکم کن تا عادت کنم عادت نکنم.
فکه! آوینی را با همه خوبیهایش و حسن باقری را با همه ی مظلومی و درایتش ومجید بقائی را با همه ی وقارش در من زنده کن؛
شهداء! «مــن، شــمـا، مقصر ویرگول است». از شما دور شده ام من سال هاست راه را گم کرده ام از هر کسی می پرسم خانه دوست کجاست؟! نمی داند.
دستم را بگیرید.
«شهداء ! مــن - شــمـا، مقصر خط فاصله است».
فکه! آمده ام تا آشتی کنم ؛ راستی! چرا تو را با سیم خاردار پیچیده اند؟!
هنوز هم بوی باروت و خون می دهی! در تو هزار کربلا زخم است و درد.
فکه! مرا صدا بزن تا از خواب غفلت بیدار شوم.
مرا از قفس دنیا رها کن تا رها شوم از همه ی قید و بندها.
مرا ... مرا ... مرا فراموش نکن.
مـن نه تـو، تـو نه مـن، من هیچ چیزی نیستم، هر چه هستی توئی؛ تو...
خیلی قشنگ بود . من ، فکه ، مقصر ویرگول است ....خیلی قشنگ بود
فقط این عکس از فکه یه مقدار بد افتاده تو وبتون . نمیدونم اشکال از سیستم منه یا بد درج شده .