۷۴سال ازعمرت گذشت....
احساس میکنم هفتادپنجمین بهارزندگیت کمی برایت غمگین باشد...
چقدراین یک ماه بدگذشت...
ماکه ازدلت خبرنداریم...الهی من فدای غصه هایت شوم....
ای پدرجان!قسم ات میدهم به عبادتهای این ماهت کم کاری من راببخش...
کم گذاشتم!!!میدانم ولی به جان مادرپهلوشکسته ات عاشقت هستم...
ماکه کسی رانداریم جزشماهمه امیدمان شده لبخندت...
دوست دارم لبخندبزنی برایم...بابغض کردن های شمامیمیرم...
فرداآسمان باهمه ستاره هاوکهکشان هایش وزمین باهمه گلهایش فرش راهت میشوند...
....پدرعزیزم میلادت مبارک....